۲۱ سالم بود
تو کتابت گفته بودی زنان پاک برا مردان پاک
منه پاکدامن ازدواج کردم پاکدامنی هیچی برام نداشت جز آهویی ک تربیت شده بود برا ول شدن وسط گرگها
بند بند وجودم پاره و خونی شده بود
از دستت عصبانی بودم فهمیدم باید چاره کنم عقل خودم سفینه نجاتم باشه
۳۴ سالمه اینبار
باهات دوستم .عاقلم؟ نه چرا دروغ بگم
اون داستانا از من کسیو ساخته ک فک میکنه خودش برا مراقبت از خودش کافی نیست
من خسته و زخمی ام
جونی برام نمونده
توی این مسیر صبر کردم و زندگی کردنو ببعد موکول کردم
میتونم عاقل باشم ؟ اره اگه لازم نبود قرصامو کم کنم داشتم چاق میشدم بااینحال چاقی بهتر بود یا با زجر زندگی کردن؟
خب میتونستی ایندفه ی ادم اهلو بفرستی سراغم نه؟
منکه کیش و مات بودم
ادم نااهل .شرایط اونجوری.میخاستی ازین سناریو چ قهرمانی دربیاری؟
میخای کمکم کنی ؟ چرا میترسم ازت یکاری کنی بدتر بشه . چرا مسیرمن این بود .
اینبود چرا زیرپایی زدی
چرا رو ولش کن
الان چیکار کنم میگی
هیچ ذخیره روحی روانی برام باقی نمونده
با اولین باد از شاخه افتادم.🍂🍁