من سر بچه اولم ۴سال پیش ب مشکل بزرگی خوردیم با همسرم و ب جدایی فک میکردیم چون من تنبلی تخمدان داشتم نمیدونستم باردار شدم چون پریودام نامنظم بود روزی ک فهمیدم ۹هفته بودم و ما قهر بودیم و ب طلاق فک میکردیم...جواب ازمایشو گذاشتم جلوش گفتم من باردارم ...هنگ کردو از خونه زد بیرون بعدش دیگه حرفی از جدایی نزد ولی واسه خونه هزارقلم خرید میکرد با منم سرسنگین بود بعد کم کم شروع ب حرف زدن کرد بعد ده روز که قلبش میزد چطور بودو منو ببخش اذیتت کردمو ما ک خبر نداشتیم حلال کن اینم کارخداس ک ازهم جدانشیم و خلاصه خیلی جبران کرد...بعد ۴سال سر این بارداریمم ک دوماهمه شرایط ماااالی بدی داشتیم و داریم فشار زیادی رومونه ک اصلا خودم نمیخواستم با وجود قرص جلوگیری باردارشدم ولی وقتی فهمیدم قلب داشت دلم رفت براش...اما بازم وقتی بهش گفتم شوک شد حتی گفت اگه قلب نداره بندازش تو ک میدونی چ وضعی هستیم ولی اگه داره خوش اومد ب زندگیمون....
الان داشتم سوپرایزای بارداری رو نگاه میکردم یا خبر بارداری میدن شوهرشون گریه میکنه میپره بالا پایین زنشو میبوووسه ذوق میکنه یهو زدم زیر گریه😭😭چون واقعا سر هر دوتاشون شوهرم هیچ عکس العملی نداشت هرچند بعدش همه جوره هوامو داره اما دلم میخواست.....😭😭نمیدونم چمه تغییرات هورمونیه چیه دوماهه استراحت مطلقم بخاطر لکه بینیم همش دراز کشم فک کنم افسرده شدم یا واقعا حق دارم؟