یه پسر عمو دارم بچه که بود انقدر شیطون بود که همه شاکی بودن پاهاش رف زیر ریل قطار ده سال بستن شهربازیرو سه تا انگشتش قطع کامل یکیش نصفه...(میگف باید قطار بره کنار نه من😂)
امد ماهیای اکواریوم بابامو که به جونش وصل بود دونه دونه با کارد چشاشنو دراورد گف بد نگام میکردن...
خلاصه فرهاد(حسین) هیچ کجا و پیش هیچ کس ارزش نداشت و بچه افتضاحی بود...
الان مدیر مسئول دوتا روزنامه اس که یکیش روزنامه همشهری هستش و قلم قوی داره و نویسنده اس همش تو جلسه و سخنرانی این شهر و اون کشور میره...