خدا لعنتش کنه با ندونم کاریش که عمری هم منو هم خودشو بدبخت کرده هرچند یه رفتارهایی داره که فکر میکنم هرکسی جای من بود قطعا باهم ب مشکل برمیخوردن حالا شایدم اگه با یه زن دیگه بود خوشبخت بود چه میدونم
قضیه از این قراره ما باهم نامزد بودیم، فامیلیم، من عاشقش بودم اما اون نبود تو دوران نامزدی خانواده هامون همش اختلاف داشتن و خدا شاهده خانواده اون سر ناسازگاری داشتن خانواده منم میگفتن اونا با ما خوب نیستن جدا شو و ی بارم شوهرم گفت ما ب درد هم نمیخوریم تو بدبخت میشی جدا شیم، منم کم سن و سال بودم فوق العاده احساسی آخه خیلی عاشقش بودم گفتم نه تورو خدا جدا نشیم بعد اونم هرچی اختلاف پیش اومد من کنار اومدم و دو دستی شوهرمو چسبیدم و نزاشتم جدا شیم و الان فهمیدم اشتباه بزرگی کردم حرف پدرمو گوش ندادم الانم میگه فقط بخاطر اینکه عذاب وجدان داشتم که تو بلایی سر خودت نیاری بخاطر همین باهات موندم
یه بارم تا پای طلاق رفتیم پارسال چون دیگه فهمیدم ب درد هم نمیخوریم خواستار جدایی شدم و یکسال قهر کردم طلاقم نداد آخرش گفت ی فرصت دیگه بهم بده آدم میشم منم بهش اعتماد کردم برگشتم بازم همون آدمه
ایندفعه هم گفت بخاطر عذاب وجدان طلاقت ندادم که مطلقه نشی!!!
خلاصه بگم که بخاطر خودخواهی و نفهمی خودش زندگی منو ب بازی گرفت
چندین بارم گفته که دوست ندارم از رفتارشم معلومه اما میگه از سر عصبانیت گفتم
ولی الکی میگه قشنگ معلومه دوسم نداره