مگهما بودیم؟؟؟الانمنباهاش قهرم.یعنیقهرکرد ۲.۳ماهه.والا خودشو کشت تا قبول کنم.بعدم اختلاف نظر پیشاومد و.....مشکلات کاری مالیش و فکرکنمخانوادگی بعدمنمیدونمچی شد برید رفت و دعوا کردیم..دیگههمسمتشنمیرمتا بیاد
هموندخترا فامبل همهمتاهل شدن بچه..امامنهرکی میاد برنمیگرده.فکرکن مورد بوده جواب مثبتداده باراول امابرنگشته
فامیل بمننمیگهخوشگلی غیرفامیل گفتن...فامیلا ماشالله حسادت یا بحث همونرنگ پوست
آره واقعا همینو میگفتن🙂
من پوستم سبزه تیره هست بارها بهم گفتن سیاه
بدترینش همین چند وقت پیش بود کسی که دوسش داشتم و خودش نمیدونست بهم همینو گفت
تو خودم شکستم
مگه دست من بود که پوستم تیره شده
مگه خودم خواسته بودم
بازم میگم خدایا شکرت
ولی من قلبم شکسته
چرا بخاطر چهرم اونی که دوسش دارم دوسم نداره و اصلا به چشمش نمیام
ولی جلو چشم من به بقیه که خوشگلن توجه میکنه
من حسرت یه عشق واقعی به دلم مونده
من حسرت حرفای خوب به دلم مونده
من حسرت این به دلم مونده بخاطر قیافم بهم احترام بزارن نه بی احترامی کنن
من پر از حسرتم
هیچکس نمیتونه درکم کنه هیچکس
عزیزمکسی که دوسش داری و به بقیه توجهمیگه ادم بیشعور و بدیه.وگرنهاگهشخصیت داشت به یه نفر توجهمیکرد نه به هرکسی زیباس..پساینعشق واقعی نیس
میشه عگستو ببینم.؟
عزیزدلم
من ندید میگم شما تنها ایرادت نداشتن اعتماد بنفسه
حالا من اگه اعتماد بنفس ندارم به این دلیله که من حتی قدم کوتاهه
خواهر کوچیکم قذش از من بلندتره سفیده همیشه هر جا میریم حتی بخاطر این مورد هم تحقیر میشدم
عزیزم اونا از نظر من عقلشون کامل نیست میدونی چرا چون زیبایی های یک جمعیت رو میبینن بقیه رو نه و به نظرم مشکل از چهره طرف نیست مشکل از خود طرف هستش و تو خودت باید اول خودت رو باور داشته باشی که بقیه هم باورت کنن واقعا این جمله خیلی واقعیه من دیدم کسایی که مثلا هی اینور و اونور گفتن که مثلا بینیم بزرگ هست و .... ولی درحالی که یکی دیگه بینی بزرگتر از اون داره و همش اعتماد به نفس داره و اصلا یه بار هم از قیافش اینا شکایت نکرده کسی بهش بگه بینش بزرگه ویا .... خلاصه اول خودت ،خودت رو باور کن🙃
عزیزممناتفاقا اعتماد به نفس بالایی پیش بقیه دارم وخودموسطح بالا میگیرمو حسابشون نمیکنم..امااینجامیگمکه بدونی...فامیل حرف زیاد میزننن...مثلا زنداییم نوشو که ۱۸سالش بود دادنبه یه پسری که چیز خاصی ندارهمن ۱۰۰سال قبولش نمیکردم.نوش گفت توشوهری نیست حرف چندسال پیشه.بعدمنالان ۳۱سالمه البته سنیژاهری کمترمیزنم .مامانم رو میگه مس کی میخواد عروسی کنه.تو عمرش یه خواستگار فرستاد که لیاقت خودش و نوه هاشو کلا دارهردکردم
منمقبل دوست پسرمازیکیخوشممیومداوننمیدونست فامیلیم.محلممنمیداد خیلی مغرور بود..منم اصلا دیگهمحلش نمیدادمانگار نمیدیدم.گذشت تا متوجه شد فامیلیم تومحل کارم رفتارش بهتر شد.حالامن متوجه نشدمبخاطر فامیل بودنرفتارش عوض شد یاازمخوشش میومد
اما کلاااا رفتارش برعکس شد.گفتمیاازمخوشش اومده یا فهمیده فامیلیم...خب کیس خوبی بود از همهنطر..از نظر مالی و تحصیلی خانوادگی خیلی خیلیییییی بالاتر بودن...۳.۴سالمازم کوچیکتر بود..البته منباراول دیدمش فکرمیکردم ازمچندسال بزرگتره..اصلابه ظاهرشنمیومد...ظاهری درحد همبودیم زیبایی تیپاینا...فقط مامانباباش دکتر بودن و خودشمارشد..خلاصه گفتمبذار امتحانکنم تو اینستا فالوش کردم.قبولممکرداا جندساعت بعدانفالو.اخه فامیلمشترکمونعکسش تو پیجمبود..گفتماحتمالا ترسیده تمام...فراموشکردم....اگهمیخواست میومدسمتم
یهفالگیریگفت خوششمیاد باباش نمیذاره..اماباباش گهنمیدونست.وقطعااگهسمتممیومدمامان باباش نمیذاشتن بخاطر همونبحث مالی.حالا سنی رو حساب نکنیم
عزیزممنم یه خواستگار داداشمعکسش باخودش کلی فرق داشت.نه قیتفه نه تیپ نه هیکل نه قد نه گار درست حسابی فکرکن گفته بودن عکسش باخودش فرق داره.اصلا فرقم دارم ایا زشت بودم؟نیومدن یعنی پسندنکردن
امابرعکس یه خواستگار داشتم قد بلند تیپمرتب هیکل اوکی مدرک ارشد داشت میگرفت بعد دکترا کارش صنایع فولاد و.......قیافه اوکی اخلاق و......این رفتیم صحبت کلیم از اینده گفت.حتی فکرکن گفت ۱ماه نامزدکردم..توجلسه اول..که اگه تحقیق کردیم بدونیم...برنگشت ولی منظورم اینه پسندکرده که گفتن برن صحبت توجلسه اول تااخرش سوال میکرد.حتی گفتم ۵.۶ماه نامزد گفت موافقم.حالانمیدونمکسی بدیموگفته چونسرکاردشمندارم
بعضیا اعتماد به نفساشون الکی بالاس..پسرخاله خودم هیچی نداره جز پولی.نه قبافه نه درس نه اخلاق و....اما ادعا اسمون.دختره همهچی تمام خوشگل خوشگل خوشگل میخواد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
