دلم اتیش گرفت !
یکی که مثل برادر بود برام
همه جوره حمایتم کرد حتی وقتی ازدواج کرد بچه دار شد مهاجرت کرد
ولی منه احمق دو هفته قبل مرگش به خاطر یه دلیل مسخره قهر کردم و نه زنگاشو جواب دادم نه زنگ زدم
تا یه روز زنش زنگ زد فکردم میخاد پادرمیونی کنه
ولی اون طرف خط فقط شنیدم که گفت رفته !
کرونا ازم گرفتش ایست قلبی کرده بود
کل یه فته ای که زنگ میزد و من جواب نمیدادم تو بیمارستان بستری بوده
یادش میوفتم قلبم اتیش میگیره و نمیدونم چه شکلی باید اروم بشم !
باورت میشه حتی بعد مرگشم منو حمایت کرد؟یه مقدار قابل توجهی پول توی یه حساب گذاشته بود برام که هنوز دست نخورده !
هیچ نسبت خونی ای ندشتیم دوستیمون از یه پارک و شماره گرفتن بچگانه شروع شد ولی بعدش که زندگی هم دیگه رو شناختیم شد یه برادر محکم تر از کوه که حتی برای رسیدن به کسی که دوسش دارم هم کم نذاشت برام
وای دقیقا یکی از اون دوستامون که توی تصادف فوت کرد یه ربع قبلش پیشمون بود با نامزدش دعواش شد اختلاف داشتن رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت💔هی همش به خودم میگم کاش جلوشو میگرفتیم💔
سر مامانم یادمه یه بچه شیش هفت ساله بودم رو تخت بیمارستان بود مریض بود زرد شده بود رنگش لاغر لاغر بهم گفت بیا بوس بده نرفتم🙂
همش این کاش ها تو ذهنمه
درکت میکنم این عذاب وجدانو این ناراحتی رو🥲
همش میگم کاش لحظه اخر پیشش بودم لااقل کاش ناراحتش نمیکردم💔
یه داغایی تا ابد رو دل ادم میمونه :)
میدونی مثلا میخاست دوست پسرم باشه
ولی من یکی دیگه رو دوست داشتم
وقتی شمارش رو سر مسخره بازی توی پارک گرفتم فکرشم نمیکردم اینقدر پررنگ بشه برام
اون دوره من خودم درگیر رابطه یه طرفه بودم و در مرز نابودی
خودش خواهرش رو از دست داده بود ! خواهرش خودکشی کرده بود
وقتی ماجرای من رو فهمید جوری دستمو گرفت و منو از باتلاق کشید بیرون که هیچ کس این کارو برام نکرد
هیچ کس عمق حس پاکش بهم رو درک نکرد و همیشه حرفی بود پشتش ولی فقط من میدونم که چقدر پناه دردا و زخمام بود بدون حتی یه نیت سو
بدجور دلتنگشم چند شب پیش تولدش بود اگه بود الان 28 سالش بود :)
وایییی بچه داشتن؟🥺وایی عزیزممم
خیی سخت ترعه با بچه💔
خصوصا بی تابی میکنه بعد مجبوریم جلوش وانمود کنیم که اوکیم🚶♀️
عذاب وجدان نداشته باش عزیزم
مگه نمیگی انقد هواتو داشته
پس قطعا الانم دلش میگیره و راضی نیست که انقدر عذاب وجدان داشته باشی🥲🖤
یک سالگی دخترش رو ندید حتی
الان دخترش 3 سالشه
من موندم و یه عالم عکس تو گالریم که نه جرعت دیدنشون رو دارم نه پاک کردن
حسابی که نه جرعت دست زدن دارم بهش نه سراغش برم
یه دفعه نشسته بودم دیدم گوشیم زنگ خورد اسمش افتاد هیچ وقت یادم نمیره چطور روی زانوهام خوردم زمین وقتی با شوق جواب دادم و صدای همسرش رو شنیدم یادم اومد که دیگه نیست و این خط دست همسرشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
