دو سالی که با هم بودیم میشه گفت با اون هم بهترین حس دنیارو تجربه کردم هم بدترین ...
بهترینش این بود که وقتی میدیدمش صداشو میشنیدم باهاش حرف میزدم آرامش میگرفتم خودمم مونده بودم که چرا اینطوریم ...
بدترین حسشم این بود که میترسیدم از دستش بدم ... بعصی وقتا که سرش شلوغ بود و جوابمو دیر میداد حالم بد میشد و استرس میگرفتم شب و روزم داغون میشد
خیلی حسای دیگه که فکر کنم شما خودت تو این 5 سالی که گفتی مطمئنم تجربش کردی
ولی حس خوبش به قدری بود که تونستم اون همه استرسو تحمل کنم و با جون و دل منتظرش بمونم ... حتی اینکه براش منتظر بمونم هم شیرین بود ...