خب یه چیزهایی عجیب بود اون همه رفتن و اشتیاق برای رفتن به یه شهرستان دور و ماهها موندن تو خونه پنجاه متری با دوستش و زنش
تماسهای تصویری و این چیزها و چیزهایی که پسرم دیده بود و شنیده بود
اما شوهرم هم همچنان گاهی پیغام پسغامی می فرستاد واسه تمکین و اقدامی هم واسه طلاق دیگه نکرده بود