سلام خانوما لطفا قضاوتم نکنین حالم خیلی بده یه پسر دوماهه دارم یر یکسری مساعل حالم بد بود مادرم گذاشته رفته باباو خواهرم یک جور دعوایین شوهرم نیست شبوروز سرکاره منم دست تنهاعم بچه یکسرع گریه میکنه منم جوش تنهاییمو بزنم جوش بچه جوش مادرم جوش خونواده نگرانیه زندگیه مستعجری و بی پولی اعصابم خیلیییی خرابه زود جوشم دادوبیدادمیکنم دیشب پسرم‌گریه میکردتنهابودم سرش داد زدم و محکم توکمرش زدم هرککککااااارمیکردم ساکت نمیشد دست خودم نبود حالا ک ب دیشبم فکمیکنم خودمو لعنت میکنم میترسم خیلی میترسم بچه لکنت بگیره یا از ترس زبونم لال بشه زبونش بندبیاد چندشبی بود باخودش بازی میکرد ی کلمات نامفهومی میگفت اما از صبح درگیرم باهاش حرف میزنم انکار ن انگار 😞😞 حالم خیلی بده برا عصبانیتم برا بچه توروخدا یچیزی بگین ک اروم شم ... بچم لکنت نگرفته باشه
خدا کمکت کنه بچه دوماهه رو میزنی به کجا داریم میریم
افسرده ای برو دکتر
چی بگم باید اول خودتو درمان کنی گلم سخته اینجوری هم واسه بچت هم اطرافیانت خداکمکت کنه
حالم خیلی بده..جوش و تیکه و طعنه های خانواده شوهر ک اون سر شهرن ولی یکسرهههههه دخالتاشون حرف میزنن ب خاله هام اینا یکسره رو عصابم راه میرن مادرم سرپیری گذاشته رفته حالم خوب نیست اصن هیج دلخوشی ای ندارم مث چی فقط پشیمونم ک نمیتونم خودمو کنترل کنم رو سربچه خالی نکنم
فقط دلم میخواد برم یجایی دور ازهمه ادما و فامیلام دلم تنهایی میخواد دلم برا بچم میسوزه
نمیتونم فکرامو کنترل کنم همش فکرمیکنم ب فلان حرف فلان موقع ب دردسرایی ک کشیدم ب بی توجهی ک بهم داشتن ب بی احترامی های ک بهم شد فکرمو نمیتونم پس بزنم حالم بده از فکرو خیالاتم
سخته درکت میکنم ولی اون بچه گناهی نداره دیگه تکرار نکن کنترل کن خودتو،منم یبار سه ماهگی یدونه زدم الانم عذاب وجدانشو دارم هی بخودم فحش میدم
اره الان فقط میترسم ترسم ازاینه بچه چندشبی بود یه کلماتی نامفهوم میگف انکار باخودش حرف میزد بازی میکرد بادستاش اما حالا هرررچی از صبه باهاش خرف میزنم هیچ صدایی ازخودش درنمیاره میخنده جیغای کوچیک ریز میزنه ولی باخودش بازی میکنه حرف نمیزنه میگم نکنه زبونش بندامده باشه خدایا
ن نگران نباش ولی حتما مشاوره برو افسردگی بعدزایمان گرفتی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
