بچه ها همکار قدیمی شوهرم دست زن و بچه و مادرش و دخترعموشو گرفته بخاطر دکتر اومده شهرما بعدم چون کسی رو ندارن میان شب میمونن خونه ما اینقدرم رواعصابن که نگو چندباره اینجوری میان خودشونم میبینن که خونمون کوچیکه ایناکه میان مامجبوریم بریم واحد مادرشوهرم اینا بخوابیم منم اصلا خوشم نمیادخسته مونده ازسرکاراومدم بدو بدو شام درست کن و خونه تمیز کن یه ذره درک ندارن نوبت گرفتنم که میندازه گردن شوهرم اونم ازاین مطب به اون مطب امروزم دیر اومدن نوبتشون سوخت باز بگرد دنبال یه دکتر دیگه براشون اعصابم از دست کارای شوهرم بهم میریزه گاهی قدرت نه گفتن نداره اصلا بلد نیست خودش میبینه خستم میگفت خانمم نیست سرکاره اینهمه هتل و مسافرخونه من چه میشناسمشون که همش میان بالاسرمن تازه جالبم هست عین رییس روسا میان میشینن پدیراییشون کنی بعدم سفره بیاری و جمع کنی و ضرفارو هم بشوری یه ذره کمک نمیکنن
ولی خدایی سخته به یکی کهمیگه میخوام بیام خونتون بگی نیا
من خودم به شخصه توانایی این کار رو ندارم
یه جایی تو زندگیم فهمیدم که خدا مهربونه ولی برای من نه بخشنده اس ولی برای من نه شفادهنده اس ولی برای من نه دست گیرنده است ولی برای من نه اگه موقع خوندن این متن حسکردی که من اشتباه میکنم تو یه انسان خوش بختی قدر زندگیتو بدون
چقدر پروانننننن🫤اه از دست شوهرت عصابم بهم ریخت یدونه پس گردنی بزن بهش
🦋«زندگیِ مینیمالیستی»🦋 یعنی بازگشت به سادگی ، به اصلِ آن چه واقعاً مهم است. یعنی فهمیدن اینکه شادی در داشتن چیزهای بیشتر نیست، بلکه در داشتن چیزهای درست است. وقتی مینیمال زندگی میکنی، ذهنت سبکتر میشود. دیگر لباسهایی که سالهاست نپوشیدهای ذهنت را شلوغ نمیکنند. دیگر اشیای بیاستفاده در گوشهی خانه یادآور گذشتهای نیستند که رهایش نکردهای.تو یاد میگیری که آنچه ارزش نگهداشتن دارد، عشق است، آرامش است، لحظهای با چای گرم و آفتاب روی پنجره 🌾 اگه دوست داری به جمع مینیمالیست ها ملحق بشی بهم بگو تا لینک تاپیک رو بهت بدم 🥰
عزیزم شوهرتون مقصر نیست اونا باید خودشون یکم درک و شعور داشته باشن تو این اوضاع گرونی مزاحم مردم نشن
بارالها... از کوی تو بیرون نشود پای خیالم، نکند فرق به حالم... چه برانی، چه بخوانی... چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی... نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی... نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی، در اگر باز نگردد... نروم باز به جایی... پشت دیوار نشینم چو گدایی بر سر راهی، کس به غیر از تو نخواهم... چه بخواهی چه نخواهی... باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...
ازیه شهر کوچیک که همسرم قبلا اونجاکارمیکرد چندسال قبل فقطوقتی کاردارن و میخان بیان زنگ میزنن شوهرم میتونست جوابشونو نده کمک یه بار دوبار نه صدبار اخه حدی داره بعدم ادم به کسی که اینقدر پرو بازی درمیاره اصلا کمک نکنه بهتره
حالا آدم انقدر رک که نمیگه ولی میشه یه جوری بهشون فهموند
مثن چجوری؟؟؟🙁
یه جایی تو زندگیم فهمیدم که خدا مهربونه ولی برای من نه بخشنده اس ولی برای من نه شفادهنده اس ولی برای من نه دست گیرنده است ولی برای من نه اگه موقع خوندن این متن حسکردی که من اشتباه میکنم تو یه انسان خوش بختی قدر زندگیتو بدون
درسته ادم روش نمیشه ولی خب ایناخیلی پروان بعدم چندین باره ازشون پذیرایی کردم میتونست بگه خانمم نیست ...
به نظر من اگه شوهرت اینو میگفت باز اونا میومدن و اینجوری شوهرتم دروغگو میشد
یا برای اینکه دروغگو نشه بابد تو میرفتی هتل😶
یه جایی تو زندگیم فهمیدم که خدا مهربونه ولی برای من نه بخشنده اس ولی برای من نه شفادهنده اس ولی برای من نه دست گیرنده است ولی برای من نه اگه موقع خوندن این متن حسکردی که من اشتباه میکنم تو یه انسان خوش بختی قدر زندگیتو بدون