بچه ها همکار قدیمی شوهرم دست زن و بچه و مادرش و دخترعموشو گرفته بخاطر دکتر اومده شهرما بعدم چون کسی رو ندارن میان شب میمونن خونه ما اینقدرم رواعصابن که نگو چندباره اینجوری میان خودشونم میبینن که خونمون کوچیکه ایناکه میان مامجبوریم بریم واحد مادرشوهرم اینا بخوابیم منم اصلا خوشم نمیادخسته مونده ازسرکاراومدم بدو بدو شام درست کن و خونه تمیز کن یه ذره درک ندارن نوبت گرفتنم که میندازه گردن شوهرم اونم ازاین مطب به اون مطب امروزم دیر اومدن نوبتشون سوخت باز بگرد دنبال یه دکتر دیگه براشون اعصابم از دست کارای شوهرم بهم میریزه گاهی قدرت نه گفتن نداره اصلا بلد نیست خودش میبینه خستم میگفت خانمم نیست سرکاره اینهمه هتل و مسافرخونه من چه میشناسمشون که همش میان بالاسرمن تازه جالبم هست عین رییس روسا میان میشینن پدیراییشون کنی بعدم سفره بیاری و جمع کنی و ضرفارو هم بشوری یه ذره کمک نمیکنن
اینجا همه میگن رک بگیدنیاید خونمون
ولی خدایی سخته به یکی کهمیگه میخوام بیام خونتون بگی نیا
من خودم به شخصه توانایی این کار رو ندارم
از کدوم شهرن ؟؟؟
عجب رویی مردم دارن
شماهم برید اوار بشید رو سرشون
چقدر پروانننننن🫤اه از دست شوهرت عصابم بهم ریخت یدونه پس گردنی بزن بهش
عزیزم شوهرتون مقصر نیست اونا باید خودشون یکم درک و شعور داشته باشن تو این اوضاع گرونی مزاحم مردم نشن
درسته ادم روش نمیشه ولی خب ایناخیلی پروان بعدم چندین باره ازشون پذیرایی کردم میتونست بگه خانمم نیست من تازه اموزشی دارم میرم یه جاسر کار اونوقت ازهمون روز اول گفتم منوشیفت صب بزارید که شب مهمون دارم خب اینجوری بنظرت استخدامم میکنن اخرش میگن ازالان اینجوری میکنه بعداستخدام چیکارمیخاد بکنه
یه چند دفعه بگید نیستیم و میخوایم بریم مسافرت برن هتل عادت کنن:/
همکار قدیمی شوهرتون انقدر نزدیک نیست که مجبور بشید تحملشون کنید
میتونی پذیرایی مفصل نکنی
میتونی عصر دیر بری خونه
میتونی صبحونه نذاری بگی خودشون بخورن
حالا یکی دو بار آدم به کسی کمک کنه طوری نیست ولی نه اینکه اونا سو استفاده کنن
