حیف که از جنس شبید و حاکم به خاک تنم. خاک شم اگه یه روزی از خاکم دل یکنم. از خزرتا خلیجفارسجایزخمقدیمیگلولههاستمگه میشه خاکتو به بیگانه داد. . خائن شرمنده از اینه هاست هر چند خوب و ید نزدیک میشود اغاز انهدام گریه نکن وطن (((( شاهین نجفی)))))) (((( روزی پدری دختر خودش رو تو قمار میبازه خبر به گوش دختره میرسه فرار میکنه پناه میبره به عابد شهر نیمه های شب دختر میفهمه عابد بهش چشم داره و میخواد بهش تجاوز کنه فرار میکنه به سمت جنگل تو جنگل کلبه چوبی میبینه میره تو کلبه میبینه چند تا پسر مست دارن مشروب میخوردن از ترس و خستگی از حال میره وقتی به هوش میاد کلی پتو روش بوده وقتی میره بیرون میبینه جلوی کلبه چند تا پسر مست از سرما افتادن یخ زدن و مردن میره وسط شهر جار میزنه :((از قضا روزی حالم این شهر شوم وسط شهر ۲ میخانه بنا خواهم کرد جان صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد که نگویند مستان ز خدا بیخبرن ))
نمیزاره عکس بگیرم ولی اینو گرفتم میاد گردنشو با دندون میگیره نره میفتع روش
یخواطر نرس دیگه بیشعور بچه مردم خونی مالی کرده🥺
حیف که از جنس شبید و حاکم به خاک تنم. خاک شم اگه یه روزی از خاکم دل یکنم. از خزرتا خلیجفارسجایزخمقدیمیگلولههاستمگه میشه خاکتو به بیگانه داد. . خائن شرمنده از اینه هاست هر چند خوب و ید نزدیک میشود اغاز انهدام گریه نکن وطن (((( شاهین نجفی)))))) (((( روزی پدری دختر خودش رو تو قمار میبازه خبر به گوش دختره میرسه فرار میکنه پناه میبره به عابد شهر نیمه های شب دختر میفهمه عابد بهش چشم داره و میخواد بهش تجاوز کنه فرار میکنه به سمت جنگل تو جنگل کلبه چوبی میبینه میره تو کلبه میبینه چند تا پسر مست دارن مشروب میخوردن از ترس و خستگی از حال میره وقتی به هوش میاد کلی پتو روش بوده وقتی میره بیرون میبینه جلوی کلبه چند تا پسر مست از سرما افتادن یخ زدن و مردن میره وسط شهر جار میزنه :((از قضا روزی حالم این شهر شوم وسط شهر ۲ میخانه بنا خواهم کرد جان صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد که نگویند مستان ز خدا بیخبرن ))
ناله میکرد براش جفت آوردیم ولی هنوز بلد نیستن چطوری جفت گیری کنن ماده من بزرگتره یه کم نمیتونن راهش ...
ویدیو اموزشی بزار واسش😂😂😅🤣
حیف که از جنس شبید و حاکم به خاک تنم. خاک شم اگه یه روزی از خاکم دل یکنم. از خزرتا خلیجفارسجایزخمقدیمیگلولههاستمگه میشه خاکتو به بیگانه داد. . خائن شرمنده از اینه هاست هر چند خوب و ید نزدیک میشود اغاز انهدام گریه نکن وطن (((( شاهین نجفی)))))) (((( روزی پدری دختر خودش رو تو قمار میبازه خبر به گوش دختره میرسه فرار میکنه پناه میبره به عابد شهر نیمه های شب دختر میفهمه عابد بهش چشم داره و میخواد بهش تجاوز کنه فرار میکنه به سمت جنگل تو جنگل کلبه چوبی میبینه میره تو کلبه میبینه چند تا پسر مست دارن مشروب میخوردن از ترس و خستگی از حال میره وقتی به هوش میاد کلی پتو روش بوده وقتی میره بیرون میبینه جلوی کلبه چند تا پسر مست از سرما افتادن یخ زدن و مردن میره وسط شهر جار میزنه :((از قضا روزی حالم این شهر شوم وسط شهر ۲ میخانه بنا خواهم کرد جان صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد که نگویند مستان ز خدا بیخبرن ))
حالا فردا میبرمش دامپزشکی گفتم نکنه چیزیش شده باشه 😢 فکر میکردم تو بازی کردنشون این طوری شده ...
دخترو بد بخت کردی🥲🤣
حیف که از جنس شبید و حاکم به خاک تنم. خاک شم اگه یه روزی از خاکم دل یکنم. از خزرتا خلیجفارسجایزخمقدیمیگلولههاستمگه میشه خاکتو به بیگانه داد. . خائن شرمنده از اینه هاست هر چند خوب و ید نزدیک میشود اغاز انهدام گریه نکن وطن (((( شاهین نجفی)))))) (((( روزی پدری دختر خودش رو تو قمار میبازه خبر به گوش دختره میرسه فرار میکنه پناه میبره به عابد شهر نیمه های شب دختر میفهمه عابد بهش چشم داره و میخواد بهش تجاوز کنه فرار میکنه به سمت جنگل تو جنگل کلبه چوبی میبینه میره تو کلبه میبینه چند تا پسر مست دارن مشروب میخوردن از ترس و خستگی از حال میره وقتی به هوش میاد کلی پتو روش بوده وقتی میره بیرون میبینه جلوی کلبه چند تا پسر مست از سرما افتادن یخ زدن و مردن میره وسط شهر جار میزنه :((از قضا روزی حالم این شهر شوم وسط شهر ۲ میخانه بنا خواهم کرد جان صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد که نگویند مستان ز خدا بیخبرن ))
با این اوضاع غذا دادن بهشون نره هم دو روز دیگه گنده میشه 😂
اووو چاقش کن شکمش رو زمین کشیده راه بره
حیف که از جنس شبید و حاکم به خاک تنم. خاک شم اگه یه روزی از خاکم دل یکنم. از خزرتا خلیجفارسجایزخمقدیمیگلولههاستمگه میشه خاکتو به بیگانه داد. . خائن شرمنده از اینه هاست هر چند خوب و ید نزدیک میشود اغاز انهدام گریه نکن وطن (((( شاهین نجفی)))))) (((( روزی پدری دختر خودش رو تو قمار میبازه خبر به گوش دختره میرسه فرار میکنه پناه میبره به عابد شهر نیمه های شب دختر میفهمه عابد بهش چشم داره و میخواد بهش تجاوز کنه فرار میکنه به سمت جنگل تو جنگل کلبه چوبی میبینه میره تو کلبه میبینه چند تا پسر مست دارن مشروب میخوردن از ترس و خستگی از حال میره وقتی به هوش میاد کلی پتو روش بوده وقتی میره بیرون میبینه جلوی کلبه چند تا پسر مست از سرما افتادن یخ زدن و مردن میره وسط شهر جار میزنه :((از قضا روزی حالم این شهر شوم وسط شهر ۲ میخانه بنا خواهم کرد جان صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد که نگویند مستان ز خدا بیخبرن ))