امروز صبح کلاس داشتیم بعد رفیقم به من پیام داد بیا پیاده بریم منم گفتم باش
همیشه میومد سر کوچه مون امروز گفت من دم فلان مغازه وایسادم بیا سریع
منم مشکل تنفسی دارم ولی گفتم گناه داره وسط خیابون وایساده با دو رفتم دیدم نیست
بهش زنگ زدم میگه پنج دقیقه دیگه میام
گفتم من با تاکسی میرم گفت نه نه وایسا دارم میام
یه دهه دقیقه وایسادم وسططط خیابون همه هم نگاهم میکنند بعد دوستم زنگ زده میگه که پشتتو نگاه کن
نگاه کردم ندیدمش بعد یهو از مغازه ای که رو به روش وایساده بودم یه پسره ای اومد بیرون گفت بیا اینجان
پسره رل دوستمه البته تو مرحله آشنایی بودن شاید یه هفته هم نشده همو میشناسن
منم بش گفته بودم من از این پسره بدم میاد نمیام جایی که این باشه
حالا به خاطر اون الدنگ کلی منو منتظر گذاشت حداقل بهم راستشو میگفت
منم لج کردم اومدم با تاکسی رفتم
حق با من بوده خووو🥲🥲