2733
2739
عنوان

خاطره ای که یادتون میاد میخواید خودتونو بکشید😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 805798 بازدید | 2900 پست

عروسی خواهرم با ۱۷۴ سانت قد یه کفش پاشنه دوازده سانتی و یه لباس فوق دنباله داااار پوشیده بودم و یه شنیون مثل قابلمه رو سرم. مثل علم یزید بین بقیه مهمونا. تو اکثر صحنه های فیلم برای اینکه بقیه رو بگیرن از سینه به بالای من از کادر فیلم خارجه

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



رفتم کلی خرید کردم. اونم از سوپر  کارت کشید موجودی کافی نبود. هی کم کرد خریدمو کم کرد. بازکشید ...

خدا خیر بده فروشنده رو، منم رفتم پفک و بستنی برداشتم عنتر رمزو اشتباه میزد آخرم با اخم وسایل و از جلو بچه هام برداشت رفت گذاشت سرجاشون، البته حق داشت چون اولین بار بود میرفتم، ولی دلم برا بچه ها سوخت🥺

من باتو پراز نورم من باتو پراز راز من بی‌تو ولی حنجره ای خالی از آواز، (جنگ بلد ولی صلح طلب) (اصیل که باشی اهل خودنمایی نیستی)
2731
با پسرخالت ازدواج کردی؟

ن خدا رو شکر ن .پسر خالم خیلییی عوضی بود میخواس ازم سواستفاده کنه.ولش کردم .الان خداروشکررررررررررر با پسر عموم نامزد کردم خداروشکر ک پسر خالمو ازم گرفت.خداروشکر

 عضو گروه آبی:وزن فعلی:79،وزن هدف:۶۸  قد:۱۷۰    نفسم بنده نفسای کسی هست که هست❤Alireza❤
براتون پیش اومده هم زمان عطسه  کنین و بگوزین تو یه لحظه. اونم جلو پدر و برادر و  پدربزرگت ...

واسه من نه واسه خواهرم پیش اومده اونم جلوی پدر شوهرش و مادشوهرش🤣🤣🤣

من یه زندگی عالی دارم و خیلی خوشبختم و دونه دونه به خواسته هام میرسم🥰🥰خدایا شکرت به خاطر دختر نازی که دارم و یه پسر خوشگل که بهم دادی.خدایا شکرت که حاجت دلم رو بهم دادی همیشه به لطفت امید دارم خیلی دوست دارم خدای مهربونم.

یک خاطره شب عروسی بگم یک تالار عروسی خفن بچه مایدارا رفتیم تو عروسی بخاطر سردی هوا یک لباس داشتم بچه گی های بابابزرگم بود یک لباس کهنه که قرار شد وارد تالار شدیم بردارم لباسو همین وارد شدیم بابام نزاشت لباس بردارم گفت قشنگه بعد همه اونجا ته کلاس بعد وسطای عروسی بابام مجبورم کرد برقصم اونم کردی که جمعیتیه و کنار یک تعداد زیادی آدم برگزار میشه بعد وسطاش لباس پاره شد همه جا پر پارچه بعد یکی از بچه های فامیل اومد بهم گفت که یکی از بچه های فامیل گم شده داشتیم میرفتیم دنبالش که یک دفعی از پله ها افتادم پایین یک جمعیت زیادی بود که به من با لباس پاره شده نگاه میکردم برای اینکه سه نشه خودمو زدم به خواب دستامم گذاشتم سرم که سه نشه  

2740

نامزد بودم شکمم باد کرده بود دلپیچه ، ازاتاق خونه مامانمینا باهمسرم دراومدیم بیرون بریم پذیرایی بشینیم، همین ک خواستم بشینم باده معده کوچولویی صدا داد و هیچکس ب روی خودش نیاوردتا ک داداشم گف صدای چی بودو همه قرمز شدنو من ب فنارفتم😐😐😐😭😭😂😂🤣🤣🤣

من‌بچه‌بودم‌وضع‌مالیمون‌خوب‌بود‌عموم‌‌خونه‌اش‌اصفهان‌بود‌عروسی‌دخترش‌رواوردشهرماگرفت‌هروقت‌می‌امد‌خونمون‌هرچیز‌که‌چشمش‌میگرفت‌روباخودش‌میبرد،اینبارکه‌امد‌گوشی‌مامانم‌وبرد‌وگوشی‌خودش‌که‌نوکیا‌ساده‌بدون‌دوربین‌بود‌گذاشت‌برامامانم،روزعروسی‌دخترعموم‌،خواهرکوچیکه‌داشت‌باگوشی‌مامان‌من‌فیلم‌میگرفت‌منم‌که‌حرصم‌درامده‌بود‌باگوشی‌نوکیای‌بدون‌دوربین‌ادای‌فیلم‌برداری‌گرفتم،یادش‌می‌افتم‌ازخجالت‌آب‌میشم‌

وای همین امروز غروب😂😂🤧

رفتم بالشت مبلمون پرت کنم طرف داداشم

قصد داشتم بخوره به سرش(بالشتش از این کوچیکا و یکم سنگین)

ولی تیرم خطا رفت

بعد رفت به جایی که نباید میخورد😶🚶‍♀️

حالا اون از درد به خودش میپیچید

من از خنده😂😂😂😂

هرگز نَمیرد آنکه دلش زنده شد به نور...🌙
تو اتاق مدیر عامل داشتم باهاش حرف میزدم اومدم بشینم صندلی از این چرخیا بود رفت عقب با باسن خوردم زمی ...

لعنتی یعنی ترکیدماازخنده. اگه حقوقت روزیادنکرده ازاون زمان خیلی آدم فرومایه ای هستش😂😂

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687