2777
2789
عنوان

*****جذب گروهی*****

| مشاهده متن کامل بحث + 89139 بازدید | 6775 پست
سلام پسرم عزیزم سرم خیلی شلوغه ولی هر شب همتون رو دعا می کنم اگر ممکنه تا موقعی که من سرم خلت بشه شما یا هر کسی که اینجا بود ساعت 10 حرکت بزنه ممنون پسرم نظر لطفته خوبی جذب اینه که راه آدم رو هموار میکنه
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ممنون پسرم لطف میکنی
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
گروه دوم ختم دعای یستشیر برای گرفتن حاجت http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=876420
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511


دانسته های شما


دانسته های شما تجربه شخصی خود شماست و هیچ کس نمیتواند بدون تصمیم گیری و تجربه ی مستقیم خودتان دانسته ای را به شما القا کند.
به عنوان مثال شما در مورد دوچرخه سواری می توانید باوری داشته باشید، ولی خوب میدانید تا سوار نشوید و چند بار به این سو و آن سو پرت نشوید نمیتوانید آن را تجربه کنید. هنگامی که خودتان این کار را تجربه کردید، دیگر هیچ کس نمیتواند شما را متقاعد کند که دوچرخه سواری غیر ممکن است. تمام دانسته های شما چنین هستند، چون حاصل تجربه ی مستقیم خود شما هستند. پس بدون شک در درون شما وجود دارند.
دانسته های شما حاصل ذهن شما هستند، وقتی شما چیزی را می دانید بخشی از کل وجود شما می شود، در ذهن شما ریشه می گیرد و در کل وجود شما سکنی میگزیند.





دانسته های شما حاصل تجربه ی مستقیم خود شما هستند.

ﺑﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ...
روز هفتم : راه‌های خروج از منفی بودن یک انسان قدرشناس در تمام حالات سپاسگزار است. هر موقعیت منفی، خواه یک رابطهٔ پُر دردسر باشد یا نبودِ سلامتی یا مشکلِ کاری، ناشی از نبودِ سپاسگزاری به مدت طولانی است. اگر ما برای چیزهایی که در زندگی‌مان هست شکرگزار نباشیم، به صورت ناخودآگاه وجود آنها را برای همیشه تضمینی خواهیم دانست. همیشه مهیا دانستن چیزها مقدمهٔ رخدادهای منفی است، چرا که در این شرایط ما از وجود آنها شکرگزار نخواهیم بود و کاراییِ نیروی قدرشناسی را در زندگی‌مان متوقف می‌کنیم. همانطور که شکرگزار بودن باعث موفقیت‌آمیزتر شدن زندگیِ ما می‌شود، تضمینی دانستن وجود چیزهای مختلف هم سبب نزول و اُفت میزان موفقیت در زندگی می‌شود. آیا برای داشتن سلامتی شکرگزار هستید؟ یا فقط وقتی متوجه سلامتیِ خود می‌شوید که به درد یا بیماری گرفتار می‌آیید؟ آیا هر روز برای کارتان شکرگزاری می‌کنید یا فقط در زمان اضطرار به فکر آن می‌افتید؟ آیا برای حقوق و درآمد خود شاد هستید یا آن را یک چیز همیشگی و پیش پا افتاده می‌دانید؟ آیا زمانی که همه چیز خوب پیش می‌رود، به خاطر کسانی که دوست‌شان دارید سپاسگزار هستید یا فقط زمانی که مشکلی پیش می‌آید با دیگران دربارهٔ آنها صحبت می‌کنید؟ آیا برای اتومبیل‌تان که به خوبی کار می‌کند شکرگزار هستید یا فقط هنگامی که از کار می‌افتد به فکر آن می‌افتید؟ آیا برای زنده بودن‌تان در هر روز سپاسگزار هستید یا زنده بودن خود را یک مسئلهٔ پیش پا افتاده می‌دانید؟ تضمینی دانستن چیزها، به شکایت کردن و بروز افکار و سخنان منفی می‌انجامد، بنابراین وقتی شکایت می‌کنید، براساس قانون جذب، شما چیزهای بیشتری برای انتقاد و شکایت کردن در زندگی‌تان خواهید داشت! اگر نسبت به هوا، ترافیک، رئیس‌تان، همسرتان، دوستان، غریبه‌ها، ایستادن در صف‌ها، صورت حساب‌ها، اقتصاد، قیمت اجناس، یا سرویس‌های یک شرکت شکایت داشته باشید، شما شکرگزار نیستید و در واقع زندگیِ رویایی‌تان را با این شکایت‌ها پس می‌زنید و به عقب می‌رانید. حالا می‌دانید که شکوه و شکایت کردن، کژاندیشی، بر زبان آوردن واژه‌های منفی و تضمینی دانستن وجود چیزهای مختلف از بروز رخدادهای خوب در زندگیِ شما جلوگیری می‌کند. حالا می‌دانید که وقتی در زندگی‌تان کاری به درستی پیش نمی‌رود، شما به صورت غیرعمدی و ناخواسته به اندازهٔ کافی قدرشناس نبوده‌اید. وقتی به اندازهٔ کافی قدرشناس هستید، انرژی‌های منفی از شما دور می‌شوند. هنگامی که قدرشناس باشید، سرزنش نمی‌کنید و نق نمی‌زنید. وقتی قدرشناس باشید، ناراحت نخواهید بود و احساسات منفی نخواهید داشت و بهترین خبر آن است که اگر اکنون در زندگیِ خود موقعیت بدی دارید، زیاد طول نخواهد کشید تا با استفاده از نیروی قدرشناسی آن را تغییر دهید. موقعیت‌های منفی همانند دود از شما دور می‌شوند، درست مانند جهش شراره‌های آتش ! ممکن است این کار نخست دشوار به نظر آید، شما باید به دنبال دلایلی برای شکرگزار بودن در موقعیت‌های منفی بگردید، مهم نیست که بدیِ وضعیت در چه حد و میزان است، شما همواره می‌توانید دلیلی برای قدرشناسی پیدا کنید، به‌ویژه اگر بدانید که قدرشناسی‌تان شما را به شیوه‌ای فوق‌العاده از وضعیت بد می‌رهاند. والت دیزنی، که از راز واقعیِ زندگی آگاه بود، این مسئله را در فیلم پولیانا به تصویر کشیده است. فیلم دیزنی که در سال ۱۹۶۰ ساخته شده، «بازیِ شادی» را به تصویر کشید که خودم پس ازدیدن آن در دوران کودکی بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. من این بازی را در دوران بچگی و بلوغ بازی می‌کردم. برای این بازی، شما باید تا آنجا که می‌توانید، به دنبال چیزهایی بگردید تا به خاطرشان شاد باشید، به‌ویژه در وضعیت‌های منفی. یافتن دلیلی برای شاد بودن (یا یافتن چیزهایی برای شکرگزاری) در موقعیت منفی باعث ظاهر شدن راه حل می‌شود. والت دیزنی، قدرت شکرگزاری را در پولیانا به نمایش درآورد، همانطور که هزاران سال پیش فرزانگان مشرق زمین چگونگیِ به کارگیریِ نیروی معنویِ شکرگزاری را توصیه کرده‌اند: «بگذارید برخیزیم و قدرشناس باشیم، برای آنکه اگر امروز زیاد نیاموخته‌ایم، دست کم اندکی آموخته‌ایم، و اگر اندکی نیاموخته‌ایم، حداقل بیمار نشده‌ایم، و اگر بیمار شده‌ایم، دست کم نمرده‌ایم؛ بنابراین بیایید همگی سپاسگزار باشیم.» اجازه دهید تا واژه‌های معنوی الهام‌بخش شما باشد، امروز یکی از شکل‌های زندگی‌تان را در نظر بگیرید که می‌خواهید حل شود و همزمان به ده علت برای شکرگزاری فکر کنید. می‌دانم که شروع این تمرین کمی سخت است، ولی پیشتر راه آن به شما نشان داده شده است. نوشته‌ای را در کامپیوتر یا دفتر سپاسگزاری‌تان ترتیب دهید که ده مورد را دربرگیرد. برای مثال ممکن است مشکل‌تان این باشد که کار ندارید، و به‌رغم تلاش بسیارتان برای پیدا کردن کار هنوز بیکار هستید. برای آنکه شرایط را به صورت مناسب تغییر دهید، باید یک تمرین متمرکز شکرگزاری را برای این موقعیت اجرا کنید، در اینجا چند نمونه برای شما آورده شده است: ۱- بسیار شاکرم زیرا در این مدت وقت لازم را برای کنار خانواده بودن داشته‌ام. ۲- شاکرم برای این که در این مدت اوقات فراغت بسیار خوبی داشتم. ۳- بسیار سپاسگزارم که در مدت زیادی از زندگی‌ام بیکار نبوده‌ام و تجربه کسب کرده‌ام. ۴- خوشبختم چون این برای نخستین بار است که در زندگی بیکار بوده‌ام. ۵- خوشبختم از اینکه هنوز کارهایی هست و هر روز موقعیت کاریِ جدیدی ایجاد می‌شود. ۶- خوشحالم از اینکه دانسته‌هایی داشتم که باعث شد برای مصاحبهٔ کاری دست خالی نباشم. ۷- خوشحالم از اینکه سالم هستم و می‌توانم کار کنم. ۸- از تشویق‌ها و حمایت‌های خانواده‌ام بسیار سپاسگزارم. ۹- از استراحتی که داشتم بسیار سپاسگزارم، چرا که به راستی به آن نیاز داشتم. ۱۰- خوشحالم که به سبب از دست دادن شغل‌ام فهمیدم که از دست دادن کار چه بهایی برایم دارد چرا که تاکنون این را نمی‌دانستم. در نتیجه این حس رضایت و شکرگزار بودن شخص بیکار، شرایطی پدید می‌آید که سبب عوض شدن شرایط فعلی به صورت مثبت می‌شود. نیروی شکرگزاری بر هر موقعیت و شرایط منفی غالب است و راه‌های مختلفی برای دیگرگونیِ وضعیت بد وجوددارد. همهٔ کاری که شما باید انجام دهید آن است که شکرگزاری را تمرین کنید و منتظر شوید که نتایج آن خود را نشان دهد. بیایید تا مثال دیگری را بررسی کنیم، پسری که رابطه‌اش با پدرش به خطر افتاده است. پسر احساس می‌کند که تفاوتی ندارد و هر کاری که می‌کند از نظر پدرش خوب نیست. ۱- خوشحالم از این‌که بیشتر روابطم در زندگی در شرایط ایده‌آلی قرار دارد. ۲- از پدرم سپاسگزارم که به سختی کار و تلاش کرد تا من بتوانم تحصیلاتی داشته باشم که او هیچ‌وقت فرصتی برای دستیابی به آن نداشت. ۳- از پدرم برای مراقبت‌هایش از خانواده در دوران کودکی‌ام سپاسگزارم، چراکه در غیر این صورت هیچ‌گاه درنمی‌یافتم که کار کردن چقدر سخت است و برای اداره کردن خانواده به پول نیاز داریم. ۴- از پدرم سپاسگزارم برای آنکه هر روز شنبه مرا به تمرین بسکتبال می‌برد. ۵- بسیار خوشحالم که این روزها پدرم مانند دیگر مواقع نسبت به من سخت‌گیر نیست. ۶- بسیار خوشحالم از این که پدرم به من بسیار اهمیت می‌دهد، چراکه اگر من برایش بی‌اهمیت بودم این‌گونه سخت‌گیری نمی‌کرد. ۷- خوشحالم از اینکه در اثر نوع برخورد پدرم با من، دلسوزی‌ام نسبت به فرزندانم افزایش یافته است. ۸- از پدرم سپاسگزارم که به من آموخت که تشویق و حمایت چگونه می‌تواند باعث داشتن فرزندانی شاد و با اعتماد به نفس شود. ۹- از اینکه می‌توانم با پدرم بگویم و بخندم بسیار خوشحالم. بعضی‌ها هیچ‌گاه به این تجربه دست نیافته‌اند، چراکه پدر نداشته‌اند و آنهایی که پدرشان را از دست داده‌اند هیچ‌گاه فرصتی برای شاد بودن به همراه پدرشان نبوده است. ۱۰- از داشتن چنین پدری که در کنار او لحظات بسیار خوبی داشته‌ام و می‌توانم در کنار او باز هم لحظات خوبی داشته باشم بسیار احساس خوشبختی می‌کنم. به دلیل این احساس قلبیِ پسر نسبت به پدرش، او برای بهبود رابطهٔ خود با پدرش دوباره تلاش خواهد کرد. او تفکرات و احساساتش را نسبت به پدرش تغییر می‌دهد که در نتیجهٔ این تغییرات به سرعت به پدرش جذب می‌شود. وقتی پسر از پدر خود سپاسگزار باشد، در سطوح انرژیتیکی و کوانتومی نیز این مسئله باعث بروز تأثیرهای مثبت بر ارتباط‌اش با پدرش می‌شود. وقتی او حالت شکرگزاریِ خود را در قبال پدرش حفظ کند، شرایط بهتری را در ارتباط با پدرش به دست خواهد آورد و روابط آنها رو به بهبود می‌رود. به خاطر داشته باشید که میزان تأثیر قدرشناسیِ شما براساس احساس‌تان تعیین می‌شود. پس از تمرین قدرشناسی، شما می‌بایست احساس بسیار بهتری داشته باشید. اولین نشانهٔ مؤثر بودن قدرشناسیِ شما، بهتر شدن احساسات‌تان نسبت به شرایط است، در این حالت مطمئن خواهید بود که راه‌حل‌های بسیار پیدا خواهد شد. پاسخ مناسب به هر شرایط منفی که می‌خواهید آن را تغییر دهید، عبارت است از اینکه قدرشناسی‌تان را آنقدر بر موضوع متمرکز کنید تا احساس درونی‌تان بهتر شود. سپس خواهید دید که نیروی قدرشناسی دنیای اطراف را دیگرگون خواهد کرد. بهتر است هر ده موردی را که شما به خاطرشان احساس شکرگزاری می‌کنید، به شیوهٔ زیر در لیست خود بگنجانید: من برای —– بسیار سپاسگزارم. یا، من با تمام وجودً برای —– سپاسگزارم. و جمله را با ذکر علت احساس قدرشناسیِ خود نسبت به آن مورد، به پایان برسانید. همچنین می‌توانید، روش والت دیزنی را برای استفاده از نیروی شکرگزاری به کار گیرید، البته اگر آن را راحت‌تر تشخیص می‌دهید. من از بابت —– بسیار خوشحالم. و جمله را با بیان علت خرسندی‌تان نسبت به این مورد به اتمام برسانید. زمانی که لیست خود را نوشتید، تمرین «راه‌های بدون شرایط منفی» را با نوشتن: سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم، به خاطر عزم و اراده و ثبات قدم خودم. و فقط برای امروز، ببینید می‌توانید یک روز را بدون بیان عبارات منفی به پایان برسانید. شاید این یک چالش باشد، ولی ببینید که آیا می‌توانید آن را برای یک روز اجرا کنید؟ یک علت مهم برای این امر وجود دارد و آن این که بسیاری از ما نمی‌دانیم که صحبت کردن‌مان تا چه اندازه بار منفی دارد ولی بعد از آنکه یک روز مواظب حرف زدن‌مان بودیم به آن پی خواهیم برد. به خاطر بسپارید که منفی‌بافی و شکوه و شکایت سبب فزونی گرفتن شرایط منفی می‌شود و اگر نسبت به آنچه که می‌گویید هوشیار باشید، آنگاه از گفتن عبارات منفی پرهیز می‌کنید و نسبت به پیامدهای گفته‌هاتان هوشیارتر خواهید بود. یک جملهٔ مؤثر که می‌توانید در هنگامی که قصد دارید سخنان منفی بگویید بر زبان آورید آن است که، به سرعت صحبت کردن را متوقف کنید و بگویید: ولی باید بگویم که از بابت —– بسیار سپاسگزارم. این جملهٔ پر انرژی را سرمشق زندگیِ خود کنید و آن را همیشه در خاطر داشته باشید و در هنگام نیاز از آن استفاده کنید. اگر در آینده مشکلی هرچند کوچک سر راه‌تان سبز شد، به یاد داشته باشید که خاکستر را پیش از مشتعل شدن با استفاده از قدرشناسی از بین ببرید. با این کار همزمان شما انرژی مثبت را در زندگی شعله‌ور می‌سازید! تمرین شماره ۷ یک راه کارآمد بدون منفی بودن ۱- موهبت‌های خود را بشمارید: لیستی از ده موهبت‌تان تهیه کنید و بنویسید چرا به خاطر آنها احساس قدرشناسی می‌کنید. لیست را بازخوانی کنید و در پایان هر موهبت، بگویید سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم و برای موهبت‌هایی که دارید از صمیم قلب سپاسگزار باشید. ۲- یک مشکل یا موقعیت منفی را در زندگی‌تان انتخاب کنید که به شدت به دنبال تغییر آن هستید. ۳- لیستی تهیه کنید از ده مسئله که شما به خاطر آن‌ها سپاسگزار هستید و به آن مشکل مربوط است. ۴- در پایان لیست‌تان، بنویسید: سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم. به خاطر اعتماد به نفس و عزم و اراده‌ام. ۵- فقط امروز، ببینید آیا می‌توانید بدون گفتن جملات منفی روزتان را به پایان برسانید. اگر متوجه شدید که فکر یا جمله‌ای منفی در ذهن یا زبان‌تان جای گرفته، به سرعت آن را متوقف کنید و بگویید: اما باید بگویم که من از بابت —– بسیار سپاسگزارم. ۶- پیش از خوابیدن، افکارتان را متمرکز کنید و کلمهٔ سپاسگزارم را برای بهترین اتفاقی که در طول روز برای‌تان رخ داده بگویید.
کلاس جادوگری یک جادوگر(جلسه 15 _ نیمه تاریک) سلام و سلام و سلام و سلام و سلام. امیدوارم تا حالا تونسته باشین تمرین های نیمه ی تاریک رو انجام داده باشین و یه لیست از ویژگیهایی که به دیگران فرافکنی می کنین و همین طور صفاتی که بهشون بار احساسی دارین، پیدا کرده باشین. حالا به مهم ترین قسمت رسیدیم. این که چه طوری این صفات رو بپذیریم تا جلوی تکرار شدن درس های زندگیمون رو بگیریم. اولین چیزی که باید انجام بدیم اینه که بفهمیم هر کدوم از صفت هایی که در نیمه ی تاریکمون قایمش کردیم چه موهبتی رو برای ما به همراه داشته؟ یا به عبارت دیگه بفهمیم اون صفت چه طوری مثل پوسته ی سفالی بودای طلایی از ما محافظت کرده. مثال می زنم . باشه؟ دوست من به دیگران صفت منفی ترسو... و صفت مثبت خوب و دوستداشتنی و... فرافکنی میکرد اما اگه کسی همین ها رو به اون نسبت می داد به شدت عصبانی میشد. خوب ! پس این ها حتما همون صفاتی بودن که اون در نیمه ی تاریکش قایم کرده بود و واسه ی همین هم در دیگران تشخیصش میداد. اون به یاد آورد اولین بار وقتی ترسید که تنها توی اتاق بخوابه مامانش باهاش دعوا کرد و بهش گفت تو مگه ترسویی؟ از داداشت یاد بگیر. مامانش واسه ی تنبیه اون، این رو که اون شبها می ترسه تنها بخوابه، توی جمع عنوان کرد.همه اون رو نصیحت کردن که بده آدم الکی بترسه. اون همون جا بدون این که چیزی از نیمه ی تاریک بدونه (یعنی به صورت نا خود آگاه)، فهمید باید ترس رو توی وجودش قایم کنه. از اون موقع به بعد اون همیشه مواظب بود کسی نفهمه که اون از خیلی چیز ها می ترسه. اون همیشه از این شکایت می کرد که آدم های اطرافش خیلی ترسوئن. من بهش گفتم اون هم ترسوئه و به همین دلیل مدام این صفت رو به دیگران نسبت می ده و به همین دلیل مدام آدم های ترسو سر راهش قرار می گیرن. بعد از آموزش نیمه ی تاریک قبول کرد که ترسوئه اما در آغاز پذیرش ترسو بودن، بیشتر حالش رو بد می کرد. اون می گفت چقدر نفرت باره که من هم یه ترسو هستم! از اون پرسیدم فکر می کنی صفت ترسو بودن که تو در خودت پنهانش کردی ، چه موهبت مثبتی برای تو داشته؟ بالاخره بعد از کلی مرور خاطرات، اون به یاد آورد که برای این که مخفی کنه که می ترسه، اتاقش رو از برادرش جدا کرده. و توی مدرسه همیشه داوطلب می شده که بره پای تخته، واسه همین معلمش همیشه ازش تعریف می کرده. این انگیزه ی اون بوده برای درس خوندن و جواب دادن و پیشرفت درسیش. بعلاوه اون به خاطر ترسو بودن، همیشه از دعوا پرهیز می کرد و آدم محتاطی بود.این محتاط بودن باعث شده بود اون گرفتار خیلی از مشکلاتی که دختر های هم سن اون داشتن، نشه. خوب! این ها همون موهبت هایی بودن که صفت ترسو بودن برای اون به ارمغان آورده بود، پس چرا اون باید از داشتن این ویژگی وحشت و نفرت داشته باشه؟ در مورد صفت دوستداشتنی و خوب ، اون با چند بار تنبیه در بچگی و مقایسه شدن با دیگران، احساس کرده بود اونقدر که باید خوب نیست و هیچ وقت مورد پذیرش دیگران قرار نمی گیره. اون خودش رو یه آدم نا موفق می دونست. معتقد بود دیگران موفقن، خوبن، پذیرفته می شن اما اون اونقدر که باید، خوب نیست. من بهش گفتم فکر می کنی صفت خوب نبودن که تو در خودت پنهانش کردی، چه موهبتی برای تو داشته ؟ اون گفت همیشه برای اینکه این ویژگی رو در خودش پنهان کنه، مدام سعی می کرده لباس تمیز بپوشه. بهترین آرایشگاه ها بره تا احساس کنه قابل پذیرفته شدنه، و سعی می کرده همیشه در کمک به دیگران پیشقدم بشه تا مورد پذیرش دیگران واقع بشه.برای همین، همه تا مشکلی براشون پیش می اومد،سراغ اون می اومدن و اون رو به عنوان یه مشاور خوب می پذیرفتن. تمرین: حالا من از شما می خوام روبروی اون لیست از صفاتی که در نیمه ی تاریکتون دارین و به دیگران فرافکنی می کنین، بنویسین که فکر می کنین اولین بار چه زمانی تصمیم گرفتین اون رو در خودتون پنهان کنین؟ و بعد بنویسین برای پنهان کردن اون چه کارهایی کردین؟ و فکر کنین ببینین که اون صفت چه موهبتی رو برای شما به همراه داشته؟ خوب، بعد از " پرده برداری از صفات نیمه ی تاریک " و " فهمیدن موهبت هر صفت" نوبت میرسه به " تملک اون ویژگی". تمریناتی برای تملک یک ویژگی: 1 _ از بین بردن بار احساسیمان به آن ویژگی: تملک یک ویژگی یعنی ابتدا بار احساسی ای رو که به اون کلمه داریم از دست بدیم.ادا کردن یک واژه با صدای بلند و به دفعات باعث می شه که مقاومت ما در برابر اون از بین بره و اگه کسی ما رو به اون ویژگی بخونه ، ناراحت نشیم و در نتیجه بتونیم اون ویژگی رو بپذیریم. مثلا" اگه یکی از واژه های ناراحت کننده برای من " ناموفق " باشه؛ باید بارها با صدای بلند تکرار کنم: " من ناموفق هستم." بهتره این تمرین دو نفره انجام بشه. یعنی از یک دوست بخوایم که روبروی ما بنشینه به چشمهامون نگاه کنه وبعد از ما تکرار کنه: تو نا موفق هستی! و بار ها و بارها این تمرین تکرار بشه تا احساس کنیم بار احساسیمون به اون کلمه کم شده. می دونم که برای ما پذیرش این مفهوم دشواره چون به ما یاد دادند که هیچ گاه مطالب منفی درباره ی خودمون به زبون نیاریم.مثلا" اگه احساس بی ارزشی کنیم، تظاهر می کنیم که چنین احساسی نداریم.در محل کار وانمود می کنیم بی ارزش نیستیم.مدام پشت نقاب باارزش بودن پنهان می شیم و سعی می کنیم کسی نفهمه که چقدر احساس بی ارزشی می کنیم.ما این جنبه ی خودمون رو نمی پذیریم و مدام درباره ی بی ارزشی دیگران پیش داوری می کنیم. جمله ای از خود دبی فورد می گم که خیلی مشمئز کننده است اما واقعیت این موضوع رو به ما نشون می ده. دبی فورد می گه : " به ما گفته اند تائید، حال ما را خوب می کند. اما اگر روی مدفوع را با بستنی بپوشانیم، پس از دو سه قاشق بستنی ، دوباره مزه ی مدفوع را احساس می کنیم! وقتی ویژگی های منفیمان را بپذیریم، دیگر نیازی به تائید دروغین نداریم، چون می دانیم که هم ارزشمند هستیم هم بی ارزش، هم زشت و هم زیبا، هم تنبل و هم وظیفه شناس.آنگاه نزاع در درون ما به پایان می رسد و می توانیم از خشمی که نسبت به خود داریم ، دست بکشیم و خودمان و دیگران را ببخشیم و آسوده شویم ." 2 _فریاد زدن با صدای بلند: اینکار برای رها کردن احساسات سرکوب شده خیلی مهمه.اگه جایی رو دارین مثل مقابل دریا و ... که بدون آزار دیگران می تونین فریاد بزنید و صفاتتون و حتی دلخوری هاتون از زندگی رو فریاد بزنید، که عالیه. در غیر این صورت، برای این که مزاحم کسی نشید، سرتون رو در بالش فرو ببرید و صفاتتون رو فریاد بزنید.فراموش نکنید که مشکلات جسمانی ما هم ناشی از احساسات سرکوب شده است. دبی فورد می گه اگه به شما یاد دادند که " اصولا" فریاد زدن کار بدیه "من به شما یاد آوری می کنم که " آنچه که نمی توانید باشید، نمی گذارد که باشید!" 3 _چماق زدن:وقتی صفتی رو که به دیگران فرافکنی می کنین ،نمی تونین به عنوان ویژگی خودتون بپذیرین و در مورد اون دچار یه خشم پنهان هستین، یه چوب یا یه راکت پلاستیکی بردارین. چند تا بالش جلوی روتون بگذارین و مجسم کنین که اون بالش ها همون جنبه ایست که نمی پذیرین. اون وقت تا می تونین خشمتون رو با اون چوب یا راکت، سر بالش ها خالی کنین! و بعدش مقابل آینه بنشینید و بگید " من ،.... هستم! " ( .... یعنی همون صفتی که به دیگران فرافکنی میکنین.) نکته: بعضی ها ، فکر می کنند ،این تمرین با تمرین های مثبت اندیشی و مثبت حرف زدن متناقضه. اما این طور نیست. اگه بارها کلمه ی مثبتی رو به زبون می آرین یا بارها تصویر سازی ذهنی می کنین، اما هیچ اتفاق مثبتی نمی افته، برای اینه که چیز هایی در نیمه ی تاریک دارین که نپذیرفتین. پس با اطمینان بهتون می گم که به تملک در آوردن صفات نیمه ی تاریک یکی از مثبت ترین تمرینات ذهنیه و تولید ماند نمی کنه. تمرین:هر ویژگی در درون ما یک شخصیت فرعی رو به وجود می آره که ما می تونیم اون رو به شکل یک موجود زنده با خصوصیاتی منحصر به خودش تجسم کنیم. این تمرین رو وقتی خیلی آسوده هستین، صبح زمان بیدار شدن یا قبل از خواب، بعد از یک پیاده روی مطبوع یا بعد از حمام انجام بدین. می تونین یه موسیقی ملایم بگذارین یا شمع روشن کنین. آخه این یه آشنایی با شکوهه! همه ی قسمت های وجودتون که به وسیله ی شما ، طرد شدن، دور هم جمع شدن تا از شما بخوان که اون ها رو هم بپذیرین و ببخشین و دوست داشته باشین! چند دقیقه نفس های مرتب و آروم بکشین تا آروم بشین. بعد مجسم کنین که وارد یک اتوبوس بزرگ شدین.توی این اتوبوس همه ی صفت های شما به شکل آدم های زنده وجود دارند. می تونین، اون ها رو، زن، مرد، سالم، مریض، پیر، جوان، زیبا، زشت، با خصوصیات بدنی و فیزیکی و رفتاری مختلف ببینین. حتی می تونین ویژگی هاتون رو به شکل حیوانات ببینین. هر چیزی که به ذهنتون اومد همون درسته. سعی نکنین تجسماتتون رو خوشگل کنین! هر بار که این تمرین رو انجام می دین به سراغ یکی از مسافر های این اتوبوس برین. راننده نگه می داره تا شما با یکی از اون ها به هواخوری برین.مجسم کنین اون مسافر، کدوم یکی از ویژگی های شماست.براش اسم بگذارین. ببینین به نظرتون چه طوری لباس پوشیده. حتی باهاش صحبت کنید. ازش بپرسین کی برای اولین بار به وجود اومده و چه موهبتی رو براتون به ارمغان آورده؟ و ازش بپرسین که برای یکپارچه شدن با شما به چی نیاز داره؟و دلش می خوادچی بهتون بگه؟ خیلی به خودتون وقت بدین که در مورد هر چیزی که دلتون می خواد از خاطرات اون ویژگیتون در گذشته ی زندگیتون ، بدونین، با اون ویژگیتون صحبت کنین. در پایان بهش بگین که شما اون رو به عنوان قسمتی از وجودتون می پذیرین و دوستش دارین. مجسم کنین که اون رو به هر شکل و قیافه ای که هست ، گرم و مهربون، در آغوش می کشید! بعد دوباره با اون سوار اتوبوس بشین. از ویژگیهاتون تشکر کنین و بهشون بگین که دفعه ی بعد باز هم برای پذیرش اون ها به اون اتوبوس می رین. بعد از این تمرین لااقل ده دقیقه در باره ی چیز هایی که بهشون فکر کردین بنویسین و اگه وقت کردین شکل اون ویژگی رو نقاشی کنین. مهم نیست که چقدر نقاشی بلدین. در ضمن اگه زود به نتیجه نرسیدین ، ناامید نشین. بعد از چند بار انجام این تمرین، کم کم ضمیر نا خود آگاه شما به یادتون می آره که اون ها از چه زمانی شکل گرفتن.( ما هم وقتی به تمرین های " کودک درون " رسیدیم، باز سراغ این ویژگی ها می ریم.حتما" روی این ویژگی ها کار کنین.) مثال: دوست من ویژگی ترسو بودنش رو به صورت یه دختر زشت آبله رو با بینی بزرگ می دید که جوراب هاش پاره بودن و اسمش کتی مسخره بود. اون ویژگی حساس بودنش رو به شکل یه دختر گریه ئومی دید که یک بند گریه می کرد و بینیش رو بالا می کشید. یا مثلا" خود من یه شخصیت لجباز توی وجودم دارم که اون رو به شکل یه پسر بچه ی بی ادب می بینم که هر چی می خواد پاهاش رو می کوبه زمین و جیغ می کشه! وقتی من ازش پرسیدم تو چه موهبتی برای من داشتی؟ می دونین چی گفت؟ به من گفت: اگه من نبودم تو برای به دست آوردن هیچ چیزی تلاش نمی کردی! یا مثلا" اون ویژگی دوست داشتن حیوانات رو که در من هست، به شکل یک دختر بچه که توی بغلش یه گربه ی مامانیه و چند تا توله سگ کوچولو هم دارن از رو کله اش بالا می رن می بینم. اما اون یه جوجه ی مرده رو هم توی کیفش قایم کرده! وقتی از اون جوجه ازش پرسیدم به من گفت:من اون رو کشتم! نمی دونستم می میره! و وقتی ازش پرسیدم چه موهبتی برای من داشته ، به من گفت: از وقتی این جوجه مرد، با همه ی وجود سعی کردم حیوانات رو دوست داشته باشم و بهشون کمک کنم! تو این حست رو مدیون مردن این جوجه هستی! پس خودت رو به خاطر کشتن اون جوجه ببخش! (این مثال رو زدم تا اگه داستان من و جوجه رو توی پست های قبل خوندین، متوجه بشین که چه جوری باید موهبت هر ویژگی رو پیدا کنین.) یادآوری :یک بار دیگه لازم می بینم بگم که نپذیرفتن همه ی ویژگیهامون باعث چی می شه و چرا باید نیمه ی تاریکمون رو پیدا کنیم؟ این رو با یک مثال، از قول خود دبی فورد که در حال حاظر بزرگترین استاد آموزش نیمه ی تاریکه و در خیلی از کشور های دنیا مراکز درمانی داره ، و حتی بیماران لاعلاج جسمی و یا سرطانی رو از این طریق شفا داده، می نویسم. شما اون رو در باره ی هر صفتی از نیمه ی تاریک می تونین بررسی کنین. اون در باره ی خودش میگه:" من با مردهای زیادی آشنا می شدم اما انگار هیچ کدوم از کسانی که من دوستشون می داشتم، من رو نمی خواستن و سریع من رو ترک می کردن.من خودم رو دوست نداشتم. این دوست نداشتن رو در نیمه ی تاریکم پنهان می کردم. اما همین باعث می شد همه چیز و همه کس، فقدان عشقی را که به خودم داشتم،به من باز می تاباندند.( یعنی هر کس که با من آشنا می شد صفت دوست نداشتن من رو ، که در درونم پنهانش کرده بودم، دریافت می کرد و اون هم بعد از مدتی احساس می کرد من رو دوست نداره و این درسی بوده که تکرار میشده). دبی فورد میگه وقتی صفاتی که در من بود و به خاطر اون ها خودم رو دوست نداشتم، پذیرفتم و یاد گرفتم با پذیرش نیمه ی تاریکم، خودم رو دوست داشته باشم،آن وقت، مردانی را یافتم که من را می پذیرفتند و دوست می داشتند. مادامی که جنبه ای را در خودمان نمی پذیریم، افرادی را به زندگیمان جذب می کنیم، که آن جنبه را از خود نشان می دهند یا یادمان می آورند.هستی پیوسته در تلاش است تا به ما نشان بدهد که واقعا" چه کسی هستیم تا یاریمان کند که یکپارچه بشویم.ما نمی توانیم بدون نفرت، عشق را و بدون بدی، خوبی را بشناسیم. کامل بودن بهتر از تظاهر کردن به خوبیست.اگه همه ی صفات نیمه ی تاریکمان را بپذیریم ، نیاز نداریم آن ها را به دیگران فرافکنی کنیم. وقتی عاشقانه به همه ی ویژگیهایمان نگاه کنیم،وجود ما یکپارچه می شود .در این حالت می توانیم همه ی نقاب هایمان را برداریم و جهان درونمان را در آغوش بکشیم. هنگامی که سعی می کنیم وانمود کنیم که شخص به خصوصی نیستیم،اغلب نقطه ی مقابل آن شخصیت می شویم! به عبارت دیگر، این حق را از خودمان دریغ می کنیم که انتخاب کنیم، حقیقتا" می خواهیم که در زندگی چه چیزی باشیم!" خوب! من این جا می خوام مبحث نیمه ی تاریک رو به پایان ببرم.اما هنوز هزاران تمرین دیگه در مورد کشف سایه وجود داره . انجام تمرین های نیمه ی تاریک خیلی سخته! قبول دارم! اما ناامید نشین! به صورت طبیعی " منیت ما" با شناخت سایه مقابله می کنه چون همه ی ما ترجیح می دیم باور کنیم که بهترین هستیم و این دیگران هستند که خطاکارند! اما خواهش می کنم اگه من هنوز نتونستم قانعتون کنم که این تمرینات رو انجام بدین، به کتاب نیمه ی تاریک نوشته ی دبی فورد مراجعه کنین . چون اون جا این مطالب خیلی کامل تر نوشته شده و مثال های زیادی داره که می تونه کمکتون کنه. من بیشتر از این نمی تونم درباره ی نیمه ی تاریک براتون بنویسم چون بقیه ی تمرینات اون نیاز به گفتگو و مشاوره و تمرینات مراقبه ای داره.اگه دوست داشتین اون رو ادامه بدین می تونین به من ایمیل بزنین و تو کلاسهای مکاتبه ای نیمه تاریک که مشاوره تلفنی هم داره شرکت کنید و این رو هم هرگز فراموش نکنید : اگر چیزی در نیمه ی تاریکمون داشته باشیم که مقابل آرزومون قرار بگیره(مثل ویژگی لایق نبودن و دوستداشتنی نبودن و ...)تمرینات ذهنی برای ما نتیجه نخواهند داد. این مبحث رو با جمله ی زیبایی از گاندی به پایان می برم: " تنها شیطان هایی که در جهان وجود دارند، آنهایی هستند که در قلبمان به جست و خیز مشغولند! فقط در آنجاست که باید جنگید! " خدایا! کمکمان کن تا خود را از نو، تعبیر کنیم! آمین!
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
اینم تمرین فردا کلاس جادوگری یک جادوگر(جلسه16 _خرد کردن ترس) سلام سلام سلام سلام سلام.با جلسه ی شانزدهم از کلاس جادوگری در خدمت شما هستم!خوب! خوب! بریم سراغ مبحث جدید. می خوایم با هم درباره ی " ترس " صحبت کنیم. باشه؟ " ترس " چیه؟! یکی از دوستان خوبم پرسیده "چرا هر کسی رو که دوست می دارم از دست می دم؟ حتی حالا که سعی میکنم مثبت فکر کنم همیشه ترس از دست دادن دارم. انگار همین باعث میشه همه ی چیز هایی رو که دوست دارم ، از دست بدم! " و چند تا از دوستهای خوبم هم آف گذاشته بودن که چرا وقتی روی به دست آوردن چیزی خیلی متمرکز می شند، انگار یک دفعه همه چی به هم می ریزه و بر عکس میشه؟ " ترس انجام نشدن و به دست نیاوردن یک چیز " گاهی اینقدر در ما شدیده که وقی مثلا" 5 گاست( گاست واحد انرژیه، می تونین بخونین مثلا" 5 کیلو!) به داشتن چیزی متمرکز می شیم ، 8 گاست در ته وجودمون " می ترسیم " که "اگه نشه " چی؟! اگه به دستش نیارم چی؟! واسه همین دانشمندان ذهنی می گن " ترس " یه جور تمرکزه اما همراه با انرژی منفی. وقتی تمرینات نیمه ی تاریک رو انجام می دیم ، به این نتیجه می رسیم که در همه ی ما " ترس" از یک چیزی وجود داره. ترس از فقر، از تنهایی، از بیکاری،ترس از دست دادن عزیزان، ترس از دست دادن همه ی چیز هایی که دوستشون داریم.و حتی ترس ها و اضطرابهای ناشناخته که نمی دونیم ریشه شون در کجاست! اما به هر حال چون ترس در ما خیلی قدمت داره و ریشه در ایام کودکی و نیمه ی تاریک و خیلی چیز های دیگه داره ، قدرت خیلی عجیبی داره! حتما" شنیدین می گن " از هر چی که بترسی، سرت می آد!!! " واقعا" همینه! چون قانون کائنات می گه به هر چیزی که تمرکز کنی، و باورش کنی ، اون رو می سازی و خلق می کنی، به همین دلیل از هر چیزی که بترسی و اضطراب و نگرانی اون رو داشته باشی ، خلقش می کنی. تکنیک بررسی ریشه های یک ترس: یک ورق کاغذ بردارین و بر اساس اولویت هاتون، پنج تا از ترس هاتون رو بنویسین. مثلا" ترس از تاریکی. ترس از گربه. ترس از بودن در جمع. ترس از بلندی. ترس از آینده. ترس از ، ازدست دادن یک دوست ، ترس از قبول نشدن در کنکور و.....( مهمترین هاش رو بنویسین.) حالا تمرین " خرد کردن و بررسی کردن " رو برای هر کدوم اون ها انجام بدین. چه طوری؟ به صورت سوال و جواب. مثلا" من این رو از صحبت با یکی از دوستان وبلاگیم _ بعد از کسب اجازه از خودش _ براتون می نویسم.اون از " از دست دادن کسی که دوستش داره " می ترسه. اون مدام سعی میکنه خودش رو به شکلی در بیاره که طرف مقابلش می خواد و برای همین مدام خواسته های خودش رو زیر پا می گذاره. اون این سوال و جواب ها رو، با راهنمایی من، برای خودش نوشت و بهش صادقانه جواب داد. - اگه اون رو از دست بدم ، چی می شه؟ - تنها می شم. - اگه تنها بشم چی می شه؟ - غمگین می شم. - اگه غمگین بشم، چی می شه؟ - بی حوصله و بی انگیزه می شم. - اگه بی انگیزه بشم چی می شه؟ - از زندگی بدم می آد. - اگه از زندگی بدم بیاد چی می شه؟ - احساس بدبختی می کنم. - اگه احساس بدبختی کنم چی می شه؟ -دلم می خواد برم بمیرم.طاقتش رو ندارم. -اگه نمیرم و مجبور باشم تحمل کنم چی میشه؟ - احساس بی ارزشی می کنم. احساس این که به اندازه ی کافی خوب نبودم که از دستش دادم. -اگه احساس بی ارزشی کنی چی میشه؟ - عصبانی میشم. دلخور می شم.یعنی لایق این نیستم که دوست داشته بشم! و.... خوب! این یعنی بررسی ریشه ی یک ترس.این ترس از احساس " بی ارزش بودن" و احساس " به اندازه ی کافی خوب و دوستداشتنی نبودن" منشا گرفته. در واقع اون فکر می کنه فقط وقتی با ارزشه ، که توسط دیگران مورد دوست داشتن و پذیرش قرار بگیره. اون خودش رو دوست نداره به همین دلیل حتی نمی تونه قانون بخشایش رو در باره ی خودش انجام بده. در واقع اون صفت" خوب نبودن" رو که در نیمه ی تاریکش قایم کرده، نمی تونه بپذیره و نمی تونه خودش رو به خاطر داشتن اون صفت ببخشه! خوب! حالا به نظرتون اون باید چه طوری با این ترس " از دست دادن" مقابله کنه؟ درسته! برای این کار، حتی هزار بار گفتن و تکرار این که " من شجاعم و من نمی ترسم! " واقعا" بی فایده است! اون باید با این ترس برخورد ریشه ای بکنه. یعنی چی؟ یعنی اگه اون خودش رو بپذیره و احساس با ارزش بودن پیدا کنه ، دیگه فکر نمی کنه که فقط وقتی مورد تایید دیگران قرار بگیره ، باارزشه. اول باید بار احساسی ای رو که به این صفت داره از دست بده و خودش رو کامل بپذیره. برای این کار باید به پست قبلی و نحوه ی تحت تملک درآورن ویژگی ها رجوع کنه و اون تمرینات رو انجام بده. نکته: ترس ها فقط روحی نیستن. برای ترس هایی که خیلی فیزیکی و خاص هستن _ و خصوصا" برای ترس های موهومی _ انتهای هر کدوم از جواب هاتون ، برای خودتون بنویسین که چقدر احتمال داره این اتفاق برای من بیفته؟ یه مثال واقعی می زنم. مثال دوم: دوستی داشتم به شدت از ارتفاع می ترسید! این واقعا" یه ترس بیمار گونه و موهومی، نسبت به ارتفاع بود! اون هرگز با کسی کوه نمی رفت! هرگز مهمونی یکی از دوستها، که خونه اش طبقه ی پنجم بود و پله هاشون نرده نداشت، نمی رفت! هرگز پشت بوم نمی رفت! اون همیشه از بیرون رفتن با دیگران وحشت داشت چون می ترسید مجبور بشه با اون ها به جایی بره که روی بلندی و ارتفاعه!!! ( شاید ترس اون، به نظر ما خیلی مضحک بیاد اما واقعا" وجود داشته و داره! شاید جوابهایی که به سوالات داده به نظرتون عجیب بیاد اما واقعیت اینه که اون سعی کرده با عمیق شدن در تاریکی های درونش عمیق ترین احساساتش رو صادقانه بررسی کنه و این شجاعت بزرگیه که همه ی ما نداریم!) وقتی ترسش رو به شیوه ی سوال و جواب خرد کرد، به این نتیجه رسید که: - اگه بالای بلندی برم ، چی میشه؟ - شایدزبونم از ترس بند بیاد! ( چقدر احتمال داره واقعا" این اتفاق بیفته؟) - اگه زبونم از ترس بند بیاد چی میشه؟ - آبروم پیش اونهایی که اون جا هستند میره! - اگه این طوری بشه چی میشه؟ - به من می خندن و توی دلشون می گند چقدر مسخره هستم! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟) - اگه همه ی این ها پیش بیاد مگه چی میشه؟ - شاید من رو به دیگران نشون بدن و بهم بخندن! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟) - اگه این کار رو بکنن چی می شه؟ - شاید این موضوع کم کم به گوش همه برسه! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟) - اگه برسه چی میشه؟ - اگه این طوری بشه، من همیشه تنها می مونم ! هر کسی رو که دوست بدارم، به خودش میگه من چقدر ترسو ئم ! و برای همین از من متنفر می شه و ترکم می کنه! (چقدر احتمال داره این اتفاق بیفته؟) - اگه همه ی این ها پیش بیاد و طرف مقابل من، بگه من ترسو هستم و ترکم کنه، چی می شه؟ - احساس وحشتناکی به خودم پیدا میکنم!فکر می کنم واقعا" بی ارزشم که این طوری در مورد من فکر می کنه! فکر می کنم واقعا" دوست داشتنی نیستم! شاید تا آخر عمرم تنها بمونم و هرگز کسی رو پیدا نکنم که بتونم دوستش داشته باشم و دوستم بداره! - و..... بعضی وقت ها ، با محاسبه ی درصد این که واقعا" چقدر احتمال داره چیز هایی که ازشون می ترسیم همون جوری که ما فکر می کنیم ، اتفاق بیفته، خودمون خنده مون می گیره! یه نکته ی دیگه که از این مثال دوم میشه فهمید اینه که ریشه ی خیلی از ترس ها، و اضطرابها همون احساس " بی ارزش بودن و عدم پذیرش خود" و " نیاز به تائید دیگرانه." یعنی باور این که فقط وقتی خوبم که دیگران دوستم داشته باشن و تائیدم کنند! نتیجه: از هر چیزی که می ترسیم اول باید اون رو بررسی کنیم و بعد از پیدا کردن ریشه ها،از تمرین های به تملک در آوردن ویژگیها( پست قبلی) استفاده کنیم. البته تمرین های دیگه ای هم هست که وقتی درسمون بهشون برسه حتما" با هم انجامش می دیم. در پایان می خوام چند خطی هم از قول " فلورانس اسکاول شین" معلم بزرگ ماورا الطبیعه، بنویسم. اون ، در چهار اثرش، می گه:ترس و نگرانی و دلشوره همزاد هایی همجنس هستند. اگر در مورد چیزی نگرانی یا دلشوره و اضطراب داری، در واقع ، از چیزی می ترسی! بزرگترین ترس در انسان "ترس از دست دادن " است و آن ، از این جا نشات می گیرد که ما باور می کنیم ، قدرتهای زیادی وجود دارند که می توانند چیزهایی را که دوست می داریم، از ما بگیرند! در واقع ، انگار ، به غلط، باور کرده ایم،غیر از خدا ، قدرتی هم هست! هر وقت بترسی، از دست می دهی! هر وقت بترسی، شکست می خوری! در انجیل آمده:"ای کم ایمانان! چرا ترسان هستید؟!"پس ترس یعنی ایمان انحراف یافته و وارونه! موسی به قوم خود گفت:"نترسید! بایستید تا نجات خداوند را ببینید!" در مزمور بیست و هفتم ، که بشارت فتح و ظفر می دهد، آمده :"خداوند نور و نجات من است، از که بترسم؟! خداوند، ملجا جان من است، از که هراسان شوم؟!""اسکاول شین " میگه هر وقت احساس ترسی کردی خصوصا" در مورد از دست دادن چیزی، از قدرت سحرآمیز کلامت که مثل عصای موسی شکافاننده ی دریاست ، استفاده کن و این جمله ی تاکیدی را به کار ببر که: در ذهن الهی، از دست دادن وجود ندارد! پس محال است من چیزی را که حق الهی من است، از دست بدهم! چون تنها یک قدرت وجود دارد و آن هم قدرت خداست! پروردگارا!کمکمان کن تا در یابیم که در دنیا فقط یک قدرت وجود دارد و آن هم تو هستی! آمین!
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
مانیا جان با اجازه ات تمرینها رو از تاپیکت برداشتم و اینجا گذاشتم دوستم
من می‏دانم که تمام هستی برای من خلق شده.. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود می‏بینم.
بیاین با هم دعا کنیم
*****جذب گروهی******
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=773511
روز هشتم : آمیزه‌های انرژیِ مثبت در یک قلب شکرگزار، همواره ضیافت برپاست. دبلیو. جی. کامرون (۱۸۷۹-۱۹۵۳) روزنامه‌نگار و بازرگان شکرگزاری پیش از خوردن غذا یک رسم هزاران ساله است که به دوران مصر باستان برمی‌گردد. با شتاب گرفتن زیاد زندگی در قرن بیست و یکم، صرف وقت برای سپاسگزاری پیش از غذا به فراموشی سپرده شده است. استفاده از فرصت سادهٔ خوردن غذا یا نوشیدن برای قدرشناسی باعث افزایش انرژی مثبت در زندگیِ ما می‌شود. اگر شما به زمانی می‌اندیشید که به راستی گرسنه بودید و به خاطر خواهید آورد که در آن موقع نمی‌توانستید به درستی فکر کنید یا کاری انجام دهید، آنگاه احساس ضعف بدنی می‌کنیدو اندام‌هاتان دچار رعشه می‌شود. ذهن‌تان از کار می‌افتد و احساس‌تان فروکش می‌کند. تمام این وقایع در اثر نخوردن غذا، حتی برای مدتی کوتاه اتفاق می‌افتد. شما به غذا نیاز دارید تا زنده بمانید، فکر کنید، احساس خوبی داشته باشید، بنابراین قدرشناس بودن نسبت به غذا یک معاملهٔ بسیار عادلانه به نظر می‌رسد. برای آنکه نسبت به غذایی که می‌خورید احساس قدرشناسیِ بیشتری داشته باشید، یک لحظه صبر کنید و به تمام کسانی بیندیشید که برای آنکه شما غذایی برای خوردن داشته باشید، زحمت کشیده‌اند. برای آنکه شما میوه و سبزیِ سالم برای خوردن داشته باشید، باغداران باید گیاهان را بکارند و به آنها غذا و آب لازم را بدهند و از آنها مراقبت کافی به عمل آورند تا بعد از ماه‌ها بتوانند محصول آن را آمادهٔ برداشت کنند. پس از آغاز برداشت، این محصولات باید به صورت مناسب بسته‌بندی شود و در اختیار پخش‌کننده‌ها و عوامل، حمل و نقل قرار گیرد و آنها با پیمودن مسافت‌های طولانی و با زحمت شبانه روزی و هماهنگ با سایر عوامل، میوه وسبزی را به صورت کاملاً سالم و تازه به شما می‌رسانند. به دامپروران بیندیشید که گوشت را فراهم می‌آورند، به ماهی‌گیران، مزرعه‌داران، پرورش‌دهندگان چای و قهوه و تمام کسانی که به صورت خستگی‌ناپذیر کار می‌کنند تا غذای مورد نیازمان را به موقع به ما برسانند. زنجیرهٔ تأمین غذا در جهان به سازماندهیِ بسیار دقیقی نیازمند است که هر روز باید آن را اجرا کرد و زمانی به ابعاد آن پی خواهید برد که به تعداد افرادی فکر کنید که در رساندن امکانات و ملزومات خوردن و نوشیدن به مغازه‌ها، رستوران‌ها، کافه‌ها، سوپرمارکت‌ها، هواپیماها، مدارس، بیمارستان‌ها و هر خانه‌ای بر روی زمین سهیم‌اند. غذا یک هدیه است ! این هدیهٔ طبیعت است، چراکه اگر طبیعت با خاک، مواد مغذی و آبش به ما غذا نمی‌داد، چیزی برای خوردن نداشتیم. بدون آب، هیچ غذا و نبات و حیوان یا انسانی وجود نداشت. ما از آب برای پختن و تهیهٔ غذا، نگهداری باغ‌هامان، استحمام، ادارهٔ ماشین‌آلات و ابزار، حمایت از بیمارستان‌ها، تولید سوخت، استخراج معادن، صنایع تولیدی، تسهیل حمل و نقل، ساخت راه‌ها، ساختن لباس‌ها و کلیهٔ لوازم و وسایل مصرفیِ روی کره زمین، ساخت پلاستیک، شیشه، فلز، ساختن دارو، خانه و هر ساختمان و سازهٔ دیگر استفاده می‌کنیم. و اینکه، آب، بدن ما را زنده نگاه می‌دارد. آب، آب، آب، آب باشکوه! «اگر در کره زمین نیرویی شگفت وجودداشته باشد، بی‌تردید در آب نهفته است.» ما بدون آب و غذا کجا می‌بودیم؟ بی‌تردید الان، اینجا حضور نداشتیم. هیچ‌کدام از دوستان و اعضای خانواده‌مان نیز اینجا نبودند. نه امروزی داشتیم و نه هیچ فردایی. لیکن حالا در اینجا بر روی این سیارهٔ زیبا با تمام چالش‌ها یا تفریحات جذاب آن در کنار یکدیگر زندگی می‌کنیم و این همه به دلیل آن است که طبیعت به ما آب و غذا را هدیه داده است. گفتن کلمهٔ سپاسگزارم، پیش از خوردن یا نوشیدن هر چیزی، درک عملی و سپاسگزاری نسبت به معجزهٔ آب و غذاست. مسئلهٔ باورنکردنی آن است که سپاسگزار بودنِ شما نسبت به غذا و آب تنها بر زندگیِ شما تأثیر نمی‌گذارد بلکه، قدرشناسی‌تان بر منابع جهان نیز تأثیر خواهد گذاشت. اگر به تعداد کافی افرادی یافت شوند که بابت غذا و آب سپاسگزار باشند، این رفتار باعث کمک به افراد گرسنه و نیازمند خواهد شد. با استفاده از قانون جذب، قانون نیوتن برای کنش و واکنش، قدرشناسیِ فراوان، به همین میزان فراوان واکنش به همراه خواهد داشت که باعث برطرف شدن کاستی‌ها و کمبود منابع غذایی در زندگیِ همه خواهد شد. به علاوه، شکرگزاریِ شما نسبت به غذا و آب باعث ادامه یافتن انرژیِ مثبت در زندگیِ‌تان خواهد شد و کاینات ریسمان طلاییِ خود را برای شما خواهد بافت و برای هر چیزی که برای‌تان عزیز است، هرچه که عاشق‌اش هستید و هر چیزی که آرزویش را دارید. در روزگاران گذشته مردم بر این باور بودند که وقتی آب و غذاشان را با قدرشناسی تقدیس می‌کردند، همه چیز در زندگی‌شان به والاترین درجهٔ خلوص می‌رسید و اگر به تئوری‌ها و دستاوردهای فیزیک کوانتومی بنگریم که این روزها ارایه شده‌اند، به درستیِ ادعای آنها پی خواهیم برد (تأثیر بیننده). تأثیر بیننده در فیزیک کوانتومی بر این دلالت دارد که بیننده هرچه را که ببیند باعث تغییر در آنها می‌شود. فرض کنید که اگر تمرکز قدرشناسی بر غذا و نوشیدنی‌تان ساختار انرژیِ آنها را تغییر دهد و آنها را به گونه‌ای خالص کند که هر چیزی را که شما مصرف می‌کنید، اثر نهاییِ آن بر سلامتیِ بدن شما چه خواهد بود؟ یک راه برای آزمودن نیروی قدرشناسیِ سریع نسبت به غذا و نوشیدنی آن است که غذا و نوشیدنی‌تان را مزه کنید. وقتی غذا یا نوشیدنی را مزه می‌کنید، قدر آنها را خواهیددانست. به عنوان یک آزمایش، دفعهٔ بعد که غذایی می‌خورید یا مایعی می‌نوشید، هنگامی که لقمه‌ای برمی‌دارید، بر مزهٔ غذا در دهان‌تان یا بوی مایعی که فرومی‌برید تمرکز کنید. آن‌گاه درخواهید یافت که وقتی بر غذا یا نوشیدنی در دهان‌تان تمرکز می‌کنید و آن را می‌چشید، مزه و بوی آن بسیار زیاد به نظرتان می‌آید ولی وقتی که بر مزه و بوی غذا تمرکز نمی‌کنید، از درک آن غافل می‌مانید. این انرژی و توان تمرکز و شکرگزاریِ شماست که به سرعت بر طعم و بوی غذا می‌افزاید! امروز پیش از آنکه چیزی بخورید یا بنوشید، خواه یک وعده از خوراک روزانه‌تان باشد یا یک تکه میوه، لقمه‌ای کوچک باشد یا نوشیدن حتی یک جرعه آب، یک لحظه تأمل کنید و به چیزی که می‌خواهید بخورید یا بنوشید خیره شوید و در ذهن‌تان یا با زبان‌تان کلمهٔ سپاسگزارم را بلند بر زبان آورید. و اگر که می‌توانید، یک لقمه غذا بردارید و آن را واقعاً بچشید و ببینید نه تنها لذت شما را از غذا بیشتر خواهد کرد بلکه باعث ایجاد حس قدرشناسیِ بیشتری در شما خواهد شد. شما همچنین می‌توانید کاری را انجام دهید که من انجام می‌دهم، این کار باعث افزایش حس قدرشناسی در من می‌شود. هنگامی که کلمهٔ سپاسگزارم را می‌گویم، انگشتانم را بر فراز غذایم و نوشیدنی‌ام تکان می‌دهم تا گرد و غبار انرژی بر آنها ریخته شود و فرض می‌کنم که این گرد و غبار به سرعت هر چه را که لمس می‌کنم خالص می‌گرداند. انجام این کار باعث می‌شود که فرض کنم شکرگزاری بخشی از ترکیبات انرژی‌زاست و من می‌خواهم آن را به هر چیزی که می‌خورم و یا می‌نوشم، بیافزایم. شما یک پاشنده در دست‌تان دارید و می‌توانید آن را پیش از خوردن هر غذایی به آن بیافزایید و تأثیرش را بیشتر کنید. اگر در هر زمان از روز فراموش کردید که پیش از خوردن یا نوشیدن کلمهٔ سپاسگزارم را بگویید، به محض آنکه یادتان آمد، چشمان‌تان را ببندید و در ذهن خود به عقب برگردید و لحظه‌ای را که مشغول خوردن غذا بودید در ذهن‌تان به تصویر بکشید و در این لحظه کلمهٔ سپاسگزارم را بگویید. اگر چندین بار در طول روز فراموش کردید که برای خوردن یا نوشیدن خود شکرگزاری کنید، آنگاه این تمرین را فردا تکرار کنید. شما نمی‌توانید حتی یک روز را در ساختن قدرشناسی‌تان از یاد ببرید چون آرزوهای شما به این بستگی دارد. قدرشناس بودن برای ساده‌ترین چیزها در زندگی مانند غذا و آب، یکی از ژرف‌ترین گونه‌های قدرشناسی است و هنگامی که شما این اندازه از قدرشناسی را حس کردید، آنگاه درخواهید یافت که معجزه اتفاق می‌افتد. تمرین شمارهٔ ۸ آمیزه‌های انرژی مثبت ۱- موهبت‌هاتان را بشمارید: لیستی از ده موهبت خود تهیه کنید. بنویسید که چرا احساس شکرگزاری می‌کنید. لیست خود را دوباره بخوانید و در پایان هر موهبت، کلمهٔ سپاسگزارم را سه بار تکرار کنید و تا آنجا که می‌توانید حس شکرگزاری داشته باشید. ۲- امروز پیش از آنکه چیزی بخورید یا بنوشید، به چیزی که می‌خواهید بخورید یا بنوشید نگاه کنید و در ذهن‌تان یا به صورت زبانی و بلندکلمهٔ سپاسگزارم را بگویید. اگر می‌خواهید می‌توانید با دست‌تان گرد و خاک انرژی مثبت را بر غذا یا نوشیدنی‌تان بریزید. ۳- امشب پیش از اینکه به خواب بروید، افکارتان را متمرکز کنید و کلمهٔ سپاسگزارم را بابت بهترین اتفاقی که در روز برای‌تان افتاده بگویید.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792