آرامش کنار تو معنا شد ...
نورِ ماه پهن شده در اتاقِ خیالم
همان جایی که از تو میلیونها وجود دارد
از افکارت، از تصویرت، از عطر تنت و تمام چیزهایی که فقط متعلق به توست، میگویم تا بشنوی، تا بدانی و آگاه باشی از احساساتِ پیچ خورده درونِ قلب و روحم.
بارها سراغِ اتاق خیالم میروم، همان بارهایی که نداشتنت بر مغز و قلبم کوبیده میشود، همان بارهایی که وجودت را در کنارم حس نمیکنم یا کمتر حسش میکنم، همان بارهایی که دلم میخواهد تصویرت را روبرویم ببینم اما ما بافته جدا از همیم، همان بارهایی که دیوانه وار عطر تنت را میطلبم، همان بارهایی که نیازمندِ شنیدن صدایت هستم حتی شده از دور، حتی برای چند ثانیه
تو را میطلبم از خدایی که تو را در اتاقِ خیالم پرورش داد، از خدایی که مهرت را بر دلم انداخت، از خدایی که عشقت را در وجودم از غنچه به گل تبدیل کرد، آری من تو را میطلبم بیشتر از هرچیز و هر کس و هر خواستهای، دیگر تورا در اتاق خیالم نمیخواهم، من تورا در نزدیکترین نقطه به خودم میخواهم، تورا در کنارم میخواهم برای همیشه و هرلحظه، تو از آن دسته از بودن هایی که اگر نباشی جای خالی ات با هیچ چیز و هیچ کسی پر نمیشود.
-آیسو