شوهرم خیلی از زنان دیگه تعریف میکنه

داداش خودمم الکی این طوری میگفت..مثلا بگه خاطر خواه داره که مثلا از زن دادشم فلان تر هست..ولی مثلا مرد خوبیه که بین اون همه زن و دختر بازم این جواب رد میده ..

شاید شوهرت ازین مدلهاست...میخاد بگه خوشگلها رو نگاه..که مثلا از تو بهترم هست.‌ولی من تو رو انتخاب کردم..

اگر کینه نمیکنه تو هم یه بار در مورد تلویزیون و بازیگر مردها تعریف کن..بعد بگو ولی به تو که نمیرسن..من تو رو پسندیدم..

ببین واکنشش چیه!؟

براش خشکلی ی معیار زندگیش شده

وای,جدی برخورد کن دیگه دختر،چطور میگی خودش تا ماه ها باهام حرف نمیزنه میگه خیانت کار،تو هم همینکارو بکن،بگو مرد خیانتکار

از تخیل...خودم...ببین ظاهرم شاید از نظر فامیل آرایشی نباشه..باحجاب هم هستم..

ولی اینقدر تخیل و خلاقیت دارم که شوهرم خیلی خیلی کم آورده..😉

ولی به مرور یاد گرفتم که ارزش مندی یعنی اول به خودت ارزش بدهی..آخه من با کمترین حس ارزشمندی ازدواج کردم..و باعث شد هر رفتار زننده خانواده ش رو با عینک خوش لینی ببینم و هیچ واکنشی ندم...الان فهمیدم گاهی لازم نیست واقعا عمیق به حرفاسون گوش بدم..خودمو مشغول ور رفتن گوشی میکنم یا مثلا حرف زدن با شوهرم..

هنوزم خیلی راه دارم واسه اعتماد بنفس..

وای اسی الان تو رو یادم اومد،تو همون نیستی که تو حموم در قفل شده بود خواهر شوهرت درو باز نمیکرد،شوهرت اومد گفت خب نشنیدن دیگه...؟ وای دختر چه جوری شوهرتو و این خونواده رو تحمل میکنی

همونه از حسادتشه

چیزایی و ک دوس داره تعریف میکنه

خب وقتی میگه خواهرتو فلان...کنم ،اینو چجوری تعبیر کنه که مثبت شه

چی بگم خانم،من خودم رو دارم میگم و هیچ شناختی از شوهر شما و اخلاق و روحیات ش ندارم ولی تعریف کردن از جنس مخالف ینی اون جنس مخالف قابل توجه هستش،هرچند به نظر من وقتی آدم یه نفر تو زندگی ش هس بایستی هیچ کس تو چشش نیاد

هیچ عکس العملی که خب وقتایی که خوب بود منم محبت میکردم و باهم خوش میگذروندیم وقتایی که دوباره اینجوری اذیتم میکرد منم فاصله می‌گرفتم از لحاظ رسیدگی هم من مثل قبلش بخودم می‌رسیدم مثلا تند تند لباسای خوشکل و جدید می‌خریدم(اوایل شاغل بودم کل پولام می‌رفت واسه این چیزا😐) همیشه آرایش داشتم هر روز حموممو داشتم ،انگار اینکارام بیشتر حرصشو درمیورد