به شوهرت نگو خانواده مپول نمیدن..خودت تونستی یه کار ساده و مطمئن گیر بیار که مثلا توی استخر باشه یا آرایشگاه..که ارتباطی با مردان نباشه..
که بهونه دست هیچ کی ندی..
فقط چندر غاز گیرت بیاد
مثلا اگر بتونی توی استخر کار کنی ولی به بهونه استخر رفتن بری..هیچ کی هم ندونه تو میری آنجا کار کنی..
یه بخشی از پولت رو بذار واسه کلاس هایی که میری..
یه بهشی هم واسه تیپ و لباس که مثلا پز بدی که بابام خریده..
مامانم پسندیده...
بعد به مامانت هماهنگ باش
یه ذره جلوش بغض کن بگو دلم میخواست با افتخار سدم رو بالا بگیرم همیشه پز بدم بگم پدر و مادرم تو ناز و نعمت بزرگم کردن برام کم نذاشتن..خدایی هم کم نذاشتین...ولی چیکار کنم کن رو بزرگمکردین نمیدونستم چطوری باید همسر آینده مو با سیاست رام کنم...چطوری ازش پول بگیرم شاید ممکنه بشوخی بگه حالا خونه بابات هستی..غریبه که نیستی...
دیگه دلم میخواست شما حداقل جلوی دامادتون نمایش بازی میکردین که برای من سنگ تموم میذارین...من که از شما توقعی ندارم..انشاءالله سایه تون بالا سرم باشه...دلم به حضور شما گرمه...
فقط اینکه روست داشتم هماهنگ باشین
که اگرمن چیزی گفتم شما تهیه کردین
شما خرج کردین...تعجب نکنید..بد اخلاقی همنکنید..
فقط توی نمایش های جوگیر کردن داماد تون
یه خرده همراهی کنید...
حالا ببخشید که اون مثل شما تجربه نداشته توی حوشبخت گردن..
نادون بوده...ولی دوست دارم شما لابا مامان عزیزم ب ای ما الگو های زندگی باشین...بدون هیچ تذکری...فقط دوست دارم رفتارهای خوب شما رو پر رنگ تر براش تعریف کنم
یا گاهی خودتون از خوبی های هم پیش داماد تعریف کنید
بلکه بدونه با من چطور رفتار کنه