بنظرتون چقدر سخت مادر ادم بهش بگه تو همه چی زهر مار و کوفتم میکنی
من همش از دست تو میکشم
تو همش منو زجر میدی
تو همش باعث دعوا من و بابات میشی
نمیدونم مقصر کیه اما دلم بد شکست.
وقتی مجرد بودم همش عصبیم میکرد غر میزد در حدی که میرفتم توی اتاق دستام گاز میزدم از دستش چون من کسی نداشتم عصبانیتم سرش خالی کنم. همه اینا شد عقده
وقتی ازدواج کردم یهو مثل زخم چرکی سر باز کرد.یهو شد پرخاشگری ،افسردگی، گریه های مداوم، اعصاب خوردی
همه اون غم ها یهو خودشو نشون داد
الان با اینکه تقصیر خودشه اما این روی منو نمیتونه تحمل کنه.
باشه اصلا اون حق داره. چیکار کنم بنظرتون مزاحمش نباشم؟
دیگه عصبانیش نکنم
دیگ اذیتش نکنم.
بش بچه ای که انگار نداره
بنظرتون چیکار کنم؟
کسی ندارم ازش بپرسم