واقعا دیگه خسته شدن مامان و بابام همش باهم دعوا میکنن جدیدا دعواشون بیشتر شده الان هم باهم خیلی بد دعوا کردن همش حرف از طلاق میزنن بخدا دیگه خسته شدم از بچگی همین بوده همش از این میترسیدم از هم جدا بشن...بچه که بودم قرار بود از هم طلاق بگیرن خیلی گریه میکردم و بابام کلی دعوام میکرد همش ۵ ۶ سالم بود بخاطر اینکه میخواستم مامانم برگرده کتکم میزد از اونروز ترس اینکه ازهم جوابش رو دارم از اونروز از بابام میترسم....وقتی باهم دعوا میکنن میخوام طرفداری مامانم رو بکنم اما از بابام خیلی میترسم...مامانم همش بهم میگه چرا هیچی به بابات نمیگی که اینجوری باهام حرف بزنه میخوام بگم اما میترسم....الان واقعا هیچکس رو ندارم هیچکس....تنها کسی که داشتم عشقم بود که اونم دیگه نیست..نمیدونم چیکار کنم دلم میخواد زودتر از دست مامان و بابام برم راحت شم اما نمیشه