2777
2789
عنوان

اصلا هنگ کردم نمی دونم چی بگم

| مشاهده متن کامل بحث + 145384 بازدید | 293 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مامان ریجون عزیز اونجایی که گفتم زد به میز عسلی حقیقت داشت و ضمن اینکه من همین دیروز که از اونجا اومدم بیرون شروع کردم به گفتن داستانش مسلمه که داستان و صحنه هایی که دیدم رو یادم بیاد آلزایمر ندارم که. تا همون نیم ساعت پیشش همونجا بودم. اگر هم در مورد شیرینی کشمشی گفتم چون خواستم بدونین که انقدر حالش بد بود که حتی نمی تونست پذیرایی کنه و این برای خود من عجیب بود چون چند بار هم گفتم این خانم به شدت با شخصیت و مقید به ادب و مهمانداری بود واقعا برای من عجیب بود همچین کسی نمی تونست حتی پذیرایی درستی بکنه.
در مورد دست به قلم بودن خودم و اینکه کتاب رو خلاصه کردم بله من خودم دست به قلمم اما نه به اون شکل من مترجمم چه همزمان چه کتبی در نتیجه به زبان فارسی کاملاً تسلط دارم چون تا نتونم فارسی رو درست بنویسم ادبی بیان نکنم نمی تونم مترجم خوبی باشم ضمن اینکه دو تا کتاب رمان هم ترجمه کردم و کار خلاصه سازی توی خونه ام هست برای مقالات کتاب ها و کتاب های درسی دانشگاه امام صادق خیلیییی این کار رو کردم
سلام متاسفم که خیلی ها مثل کبک سرشون رو زیر برف می کنند و نمیخوان ذره ای از اون فضای گرم و نرم خودشون، سری بیرون بیارن. با تمام وجود امیدوارم که این تاپیک داستان بوده باشه و سرکاری و در خوش بینانه ترین حالت دوستمون زویا سرکار رفته باشه. ولی چرا باور نمی کنید که زنای با محارم هست؟! چرا باور نمی کنید ممکنه یه دختر با پدرش رابطه عاشقانه داشته باشه؟! به صرف اینکه شما ندیدید ، شما نشنیدید، وااا مگه میشه، وااا چه چیزها و و و این مسایل از بین نمیرن.....
در مورد همسرم. من قبلاً نمی دونم توی پست هام یا توی پست های بقیه چقدر گفتم. اصولاً دلم نمی خواد زیر پست های دیگران که از همسرشون ناراحتن یا زندگیشون بیام بگم وای شوهر من اصلا اینطوری نیست خیلی هم خوبه یا خیلی فلانه یا شوهر من نمونه اس. اما در مورد مراقبت و اینکه حواسش به من باشه همسرم واقعاً همینطوره از کوچکترین چیز که از خیابون رد میشیم اون سمت ماشین ها وایسه تا جاهای شلوغ که همیشه دور من انگار دستاش پیچیده اس یا موقع هایی که نیاز باشه جایی صبر کنه که مطمین شه من در امانم کم نمی زاره. اما همونطور که گفتم خودش هم گفت کار دارم ساعت یک پایین باش. اونم تحملی داره انگار
در حال حاضر یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما زنای با محارم هست. چه ما دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم!!! تنها راهش هم آگاه کردن فرزندان خودمون، اطرافیان خودمون و مراقب بودن هست.
زویای عزیز، اگر این ماجرا واقعیت داشته باشه، که ای کاش نداشته باشه، دوستم شما کاری از دستت بر نمیاد.... اون خانم از نظر روانی له شده. بشدت آسیب دیده. از نزدیکترین کسان خودش آسیب های شدید دیده. چه از طرف پدرومادر خودش ، چه از طرف همسر اولش و چه از طرف همسر دومش. شما بعنوان یک دوست میتونی در کنارش باشی تا زیر نظر یک پزشک، آرامش نداشته خودش رو به دست بیاره... دلم برای زنان سرزمینم می سوزه....
ولی یه تصمیمی گرفتم دوستان. با همسرم هم مشورت کردم گفتم از شما هم بپرسم. صبح بهش پیام دادم پرسیدم بهترین حالتون چطوره و جواب نداده. می خوام باهاش یه قرار ملاقات دیگه بزارم و برم با جزییات تر بپرسم دقیقا سوال دوستمون که می گفت چرا شکایت نکرده چرا از اونیکی بچه اش به همین راحتی گذشته. یا اینکه چرا وقتی فهمیده کاری نکرده و ضمن اینکه ازش بخوام عکس های بیشتر نشونم بده از شوهرشو بچه هاش یا زمان عروسیش یا چیزای دیگه. همسرم میگه یهونگو بیا بریم روانشناس اگر مشکلی داشته باشه ممکنه درگیرت کنه اول مطمئن شو حقیقت داره یا نه بعد دست به کار شو. چون اگر حقیقت نداشته باشه ممکنه اصلا این خانم خطرناک حتی برای خودش باشه
شین جان دقیقاً من دیشب تا نیمه شب با همسرم حرف می زدیم. اون هم میگفت من زنای محارم خواهر برادری رو یادم میاد که مادر پدر خودشون رو کشته بودن چون از قضیه بو بردن و توی رسانه های ایران خودمون سرو صدا کرد و توی همین ایران رخ داد. ممکنه اصلا همچین چیزی هم باشه. فقط باید ته و توش رو در بیاریم. هرچند نمی دونم آیا درسته دخالت کنم یا نه. صبح به این فکر می کردم که کلاً ولش کنم بگم به من چه هرچی که هست اما نتونستم اصلاً نمی تونم فکر نکنم بهش واقعاً از دیروز شده تمام فکر و ذکرم
امیدوارم که این داستان واقعیت نداشته باشه . ولی زنای محارم بسیار زیاد در کشور وجود داره متاسفانه....... میتونید تاپیک هیس دخترها فریاد نمیزنن رو مطالعه کنید. حتی به تازگی سکسهای ضربدری مد شده که با زنهای همدیگر سکس دارن آدم نمیدونه چی باید بگه ولی اینها مشکلات جامعه ما هستند. زویا جون اگ رمداخله کنی بشدت درگیر میشی هم خودت هم عواطفت ممکنه شخصیت دوقطبی داشته باشه ولی مسلما به روانشناس نیاز داره در هر حال مراقب باش هم مراقب خودت هم همسرت و هم زندگیت...
تاج از فرق فلک برداشتن جاودان آن تاج برسرداشتن- دربهشت آرزو ره یافتن هرنفس شهدی به ساغر داشتن- روز،درانواع نعمتهاوناز شب، بتی چون ماه دربرداشتن- صبح،از بام جهان چون آفتاب روی گیتی را منور داشتن- شامگه چون ماه رویا آفرین ناز برافلاک واختر داشتن- حشمت وجاه سلیمان یافتن شوکت وفر سکندر داشتن- تاابد دراوج قدرت زیستن ملک هستی را مسخر داشتن- برتو ارزانی که ما را خوشتراست لذت یک لحظه مادرداشتن-
منم خیلی ازین چیزا شنیدم خوبه که توی تلویزیون انقددددددددددر نشون میده که دختری از پدرش حامله شده اونوقت جالبه برام که یک عدع میان و میپرسن مگه میشه پدری به دخترش نظر سوء داشته باشه واقعا یا مثل کبک سرمونو کردیم زیر برف یا خیلی از قضیه پرتیم
فقط برای منم سواله که این خانم که صدای دخترشو از تو اتاق شنیده چطور نرفته ببینه داستان چیه و .... اینجاش به نظر عجیبه چطور دست روی دست گذاشته تا به اینجا برسه این خانم خودشم مشکلاتی داره وگرنه آدم که بچه دار میشه اونم دختر تمام فکر و زندگیش بچشه البته که گاهی افسار زندگی از دست آدم در میره ولی دیگه نه انقدر
دوستان همسرم حرف خوبی زد گفت شاید اون قسمت غیر قابل باورش دختری باشه که راحت به این قضیه تن داده و حتی عاشق پدر خودش شده. می گه سه حالت داره یا این اتفاق واقعا افتاده و اون دختر از ترسش تن داده و حالا نمیتونه صداش در بیاد و اون زن زیادی بزرگش کرده و مظلوم نمایی می کنه تا خودش رو مقصر ندونه یا اینکه واقعاً از همون اول پدر از نظر روانی مشکل داشته انقدر روی مخ این بچه رفته که ببین مامانت محلت نمی ده من دوستت دارم و ازین حرفا که خب تونسته فرض کنیم دخترش رو خام کنه. و یا در حالت سوم اصلا همچین چیزی نیست و زنه مشکل داره که من به شدت مخالفم چون حسم و رفتاری که ازش دیدم میگه این زن از نظر روانی نمی تونه مشکل به این بزرگی داشته باشه که این داستان رو ببافه
مامان ریحون آفرین به نکات خوبی اشاره کردی برای منم سوال بود اولا که شوهر شما چه حس و حالی داشته ساعتها تو ماشین منتظر شما مونده واقعا قدر شوهرتو بدون شوهر من که نیم ساعت بیشتر طاقت نداره البته فول فول نیم ساعتا بعد واقعا کدوم مادری دلش میاد صدای شوهر و دخترشو بشنوه و نخواد عکس العملی نشون بده ؟؟؟ تازه راحت رفته خوابیده خودشم همیچین حسی به دخترش نداشته
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792