2777
2789
عنوان

اصلا هنگ کردم نمی دونم چی بگم

| مشاهده متن کامل بحث + 145384 بازدید | 293 پست
بقیه هم به نظر من به جای تحقیر نویسنده و یا زور زدن برای غیر واقعی جلوه دادن اون یکم مغز و ذهنشونو پرورش بدن بهتره.
من خدا را دارم و او جبران تمام نداشته های من است، عاشقتم خدا جونم.
همسرتون رو هم تحسین میکنم که حداقل دوس دارن تو این دنیا به درد یک نفر خورده باشن و کمکشون کنن و بی خیال از ماجرا نگذرن و انسانیت به خرج میدن.
من خدا را دارم و او جبران تمام نداشته های من است، عاشقتم خدا جونم.

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

راستی این رو هم بگم که این اسم از کتابی به اسم زویا برداشته شده که خیلییی وقت پیش خوندم یه خانم روسی که با مادرش از روسیه فرار میکنن و ماجراهای بعدش. من نمیدونم شاید به قول مامان ریحون یا حتی همسرم تحمل ندارم فکر کنم این خانم دروغ میگه نمیتونم درک کنم چرا باید دروغ بگه اما واقعا این داستان و رابطه پدر و دختر رو از خودم در نیاوردم شاید هم شاید شاید اون خانم از خودش گفته واقعا خودم هنگ هستم مامان ریحون شما هم درست میگی من نباید جبهه بگیرم اما درست هم نیست بگیم خب من دروغ گفتم چون دوست ندارم جایی که راست گفتم بگن دروغه دفاع میکنم تا جایی که بتونم برای اون زن متاسفم بسیار فمنیسم هستم حقوق زنان برام مهمه و این مساله باعث شده نخوام باور کنم که شاید اون خانم هم دروغ میگه دلم میخواد از حرفاش دفاع کنم شاید باورتون نشه اما میگم اگر راست باشه همه جا جارش میزنم همه جا میگم اگر ابهامات خودم هم برطرف بشه. چون حالا با نظر دوستان دیگه من هم ابهاماتی در مورد این داستان دارم. و میگم احتمالا زنانی هستن که از ترس آبرو یا اینکه مقصر شناخته بشن این روابط رو توی خانواده میبینن یا تجربه میکنن اما دم نمیزنن مثل اون دوستمون که میگفت برادر دوستش آزارش میداده و فقط از ترسش تونسته زود ازدواج و فرار کنه
خانم پری واقعا من نمیدونم به شما چی بگم هر شخصی در زندگی برای پرورش مغز و ذهنش وقت میزاره و تلاش میکنه باور نکردم موضوع این تاپیک نشون دهنده عدم پرورش مغز و ذهن نیست دوست عزیز ضمن اینکه علاوه بر پرورش مغز و ذهن باید به فکر پرورش ادبیات گفتاریمون هم باشیم
بچه ها من نمیتونم خوب این همه مطلب و پست و بخونم تا بفهمم ماجرا از چه قراره . . .خو حسش نیس چیکار کنم ... قربون قدتون ولی حس کنجکاوی (مدیونید فکر کنید فضولی) داره من رو میکشه لطفا یکی توی یه پست بگه ماجرا چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مادام دی کی هست؟ بابا به پیر به پیغمبر من این داستانو از خودم در نیاوردم عجبا ببین این حس فمنیستی من چه کاری دستم داد من تا همین چند وقت پیش نمیدونستم تاپیکو نترکون یعنی چی اونوقت بیام چند تا اکانت داشته باشم؟ اومدم ثواب کنم کباب شدم من که از اول دارم هی به سوالات جواب میدم هی به خودم میگم اصلا دیگه این قضیه رو ول میکنم بعد دوباره میکم نکنه راست باشه بابا منم مثل شماهام منم شنیدم منم دارم میخونم در موردش دیگه نمیدونم باید چی بگم. البته هنوز هم پاسخی به پیام من نداده و حتی سین نشده مجددا
من فقط دوست دارم بهت بگم که یه همکار ٨ ساله من که نصف روز رو باهم میگذرونیم و اونم یه داستان از رندگیش داشت که من حاضر بودم قسم بخورم که راست میگه و خانوادش رو هم جسته و گریخته دیده بودم و اصلا ذره ای شک نداشتم بهش طی یک اتفاق کاملا اتفاقی فهمیدم بنده خدا شیزوفرنی داره و کلا ٨٠ درصد تعاریفش از روی وهم و خیالش هست...این خانم ارشد میکروبیولوژی هست و توی ازمایشگاه از باسوادترین و فعال ترین پرسنل هست....خیلی مراقب باش استارتر عزیز اینجور ادما به موقش بدجوری زخم میزنن به دوستان و نزدیکانشون...عجیب فکر میکنم این خانم هم توهم داره ،مراقب خودت باش عزیزم
اخه این بیست سالگی هنوز با شوهر اولش بود.بعد سه سال طلاق گرفت کی رفت تهران کی ازدواج دومش بود..... حالا یه دختر 14 ساله هم داره

حرف آدم ها مانند موج دریاست اگر در مقابلش بایستی خسته ات میکند و اگر با آن همراهی کنی غرقت میکند قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند و این اشکالی ندارد آنها حق دارند نظر دهند و شما کاملا حق دارید آن را نادیده بگیرید...

دوستان ک میگن ما باور نمیکنیم،اوکی کسی هم شمارو مجبور ب باور حرفاش نکرده،ولی حداقل میتونین ک تاپیک طرف رو ب گند نکشین و برین بیرون ب جای فحاشی کردن:-/والااا...همین چند وقت پیش ی گزارش توی روزنامه شهروند چاپ شده بود از ی پدر ک کاملا با میل و اختیار دست دختر 17 سالشو میگرفت میبرد توی ی ون با ی نفر میخابید پولشو میگرفتو میومد تو تهران هم اتفاق افتاده بود ،البته داستانش خیلی دردناک تر و گسترده تره. باید خودتون بخونین ،در اخر هیچیییی تو این دنیا بعید نیست
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792