زورم بهش نمیرسه
والله دیشب بچه رو از ماشین گذاشتم پایین که خودم وسایلترچ بردارم بریم خونمون دخترم از عقب درو باز کرد.نمبدونم دست اون یکی بچم چطوری رفت لای در،سریع دستشو درآوردم پرید پایبن از ماشین نگای بچه کرد بعدم با دست محکم کوبید توی پیشونیم من بچمو بغل کرده بودم دستشو نگاه کنم خدا رحم کرد زیر پامون کلی سنگ بود یهوو احساس کردم یه ضربه سنگین خورد بهم چسمام بسته شد چنتا جرقه سفید احساس کردم اومدم خودمو بگیرم نتونستم پرت شدیم بابچم توهوا بعدم خوردم به ماشینش افتادم روسنگا ،خدا خواست من دستم محکم دور بچم سفت شد که از دستم پرت نشد با سر بیاد رو سنگا..اون یکی بچمم کلی زد،تو راه پله بهم گفت دعا کن دستش نشکسته باسه که سرتو میشکنم😔
وقتی اومدیم خونه دست بچه کوچیکه رو دید ،پمادش زد داروش داد..یواش یواش عصبانیتش که خوابید فهمید چیکارمون کرده..از دخترم معذرتخواهی کرد دخترم کلی گریه چ گلگی کرد گفت بابا منکه ندیدمش تاریک بود
به منم گفت مگه هزار بار نگفتم بچه رو اول پیاده نکن..خب منم مگه علم غیب داشتم بچه هم از پیشم تکون نخورده بود
اومد منو بغل کرد بوسید معذرتخواهی کرد گفت حلالم کن گفتم نکنه دست بچه شکسته باشه ..من حالیم نمیشه عصبانی که میشم ببخشید تو دلم گفتم حلالت نمیکنم ولی بخاطر خیلی اومد معذرتخواهی کرد گفتم باشه بخشیدمت
تا خود صبح از درد خوابم نرفت و همش نگاه بچه میکردم..تاخود صبح تامیومدم بخوابم انگار یه چیزی میوفتاد به جونم بدنمو میخورد بدنم خارش میگرفت..صبح که بیدار شدم دیدم کمرم و پهلوم و ساق پام سیاه کرده😭😔♥
باز صبح معذرت خواست گفتم قهر نیستم ناراحتم نیستم..
گفت بخدا هرکی جای تو بود الان گذاشته بود رفته رود دوتا بچه هارو گذاشته بود رو دستم