چند روز پیش بود به نامادریم گفتم بریم از بازار برای من چادر بخریم(نگین با خاله یا خواهرت برو که هیچکدوم رو ندارم) الان بهش گفتم داد زد مگه نمیبینی تازه از بیرون اومدم چرا اذیتمیکنی دست از سرم بردار
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ای بابا کاش میشد اگر آدمدرستی بیاد تو زندگیم قول میدم هیچوقت ریخت منو نبینه🤭
اصلا اصلا اصلا بخاطر فرار از شرایط فعلیت به ازدواج فکنکن .اونجوری خیلی از ملاک ها رو ندید میگری که فقط از اون خونه بری .با یه ازدواج نادرست وناموفق خدای نکرده باز مجبوری برمیگردی سر همون خونه اولت .که بدتره .عزیزم شما از من بزرگتری .نباید من بگم ولی من خودمم پیش اومده به مامانمچیزی بگم از دست بابامعصبی بوده سر من خالی کزده .خودم الان دخترم چیزی میگه از جای دیگه عصبی هستم سر اون در میارم .طرف نامادریت نیستم ولی میگم که اینجور رفتار ها رو همه ما ادمها داریم