2777
2789
عنوان

خاطره غمگین؟

183 بازدید | 9 پست

یه خاطره غمگین خودتونو بگید

خودم ۲۵ شهریور سال ۱۴۰۰ لحظه ای نمیدونستیم بابام از شرکت اومده و فوت کرده و همسایه ها اومدن خونمون منم از خونه در رفتم که ببینیم چی شده

همون لحظه ک پسر همسایمون رو دیدم و گفت از روی سر بابات کامیون رد شده همونجا بود دیگه قلبم وایساد(:

این دیگه خیلی‌ زیادی بود برام

راستشو بخوای عزیزم من میدونم که خیلی بهت سخت گذشته، حتی اینو هم میدونم که مسئولیت و بارِ زندگی روی دوشت سنگینی میکنه و حتی میدونم که ممکنه ادامه دادن برات سخت باشه ولی فقط خواستم بهت اینو یادآوری کنم که این وزن سنگینی که حس میکنی، وزنِ بال هاته، نه وزن بارهات... پس پرواز کن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا رحمتشون کنه 🖤

راستشو بخوای عزیزم من میدونم که خیلی بهت سخت گذشته، حتی اینو هم میدونم که مسئولیت و بارِ زندگی روی دوشت سنگینی میکنه و حتی میدونم که ممکنه ادامه دادن برات سخت باشه ولی فقط خواستم بهت اینو یادآوری کنم که این وزن سنگینی که حس میکنی، وزنِ بال هاته، نه وزن بارهات... پس پرواز کن

خدا رحمتش کنه عزیزم


بهم گفت چقدر درست بزرگ شدی، درست قوی تر و گرگ تر از چیزی که میخواستیم.                                                                                              (بدنسازم، اگه هر سوالی درباره بدنتون داشتید، من اینجام)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792