ن خوب نمیتونم جمع ببندم شوهر من ک اولش باورش نشد من میخوام طلاق بگیرم و بخاطر سنه کمم حرفامو جدی نمیگرفت وقتی طلاق گرفتم دومین جلسه پیش مشاور میگفت ک من خیلی دوستت دارم و چمیدونم ازین حرفا.... اما راستش دیگه گوشم پر بود ازین چیزا اگه واقعا دوستم داشت تو اون 8ماه به حرفام گوش میداد اگه دوستم داشت دوماههههه تمام ک من درخواست طلاق دادم و رفت و اونجا ک مهریمو بخشیدم و امضا کرد حق طلاق و اونجا هیچی نگفت خب اگه دوستم داشت اصلا امضا نمیکرد بیشتر مردا اسکلا و واقعا اگه واسه مهریه و پول نباشه بخدا دوستتون ندارن همش دروغه مهریمو بخشیدم فقط چون از دستش راحت شم من نیاز به یک قران پولشم نداشتم فقط میخوام بگم مردا به هیچ جاشون نیست اخر چند ماه ک بگذره شاید یکم به یاد خاطرات ناراحت بشن اما خودشون و سرگرم میکنن یا زود ازدواج میکنن
این درسته باید سعی کنی شکست نخوری اما گاهی بچه ای هنوز مثلا دختر 19ساله ک دوست پسرم نداشته و تو فاز درس و اینا بوده واقعا از کجا میتونه بفهمه یه پس واقعا خوبه یا ن وقتی حرفاش با عقایدش سازگار بوده و باهاش ازدواج کرده این پدرومادر هستن ک باید تحقیق کامل کنن و به راحتی گول ظاهر نخورن وگرنه یه دختر بچه نمیتونه بفهمه این چیزارو حالا این به کنار شکست خیلی بده چون واقعا اثرش میمونه همیشه اما اینکه گفتین ادم سعی کنه شکست نخوری اینجا معنی نمیده دلیلشم اینه بعضی ادما بعد که یکم میگذره خودشون و نشون میدن و کم کم ویژگی های بد و غیر اخلاقیشو نو میبینی
گلم اون تاپیک قفل بود نشد جوابتونو بدم من توی خوابم دیدم که دایی حسینم و یکی صدا میزنه لباسش عبای سبز بود و صورتش پر از نور بود بعد داییم رفت سمتش و گفت شما کی هستین گفت من حضرت مهدی هستم و یه پارچه سبز و نصف کرد داد به داییم منم داشتم فقط نگاه میکردم نز
رفتم نزدیکشون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
