پدرمادرشوهر قبلیم فوت کرده. همش دارم لعنت میفرستم براش.
یاد اونموقع میفتم ک ت خونشون افتادم ب پای مادرش ک نزار طلاق بگیریم آبرومو نبر شهر کوچیکه.
برگشت گفت از اول نمیخاستمت. حالا پسرم ب حرفم رسید.از همون اولم میخاست نشست زیر پای پسرش و بدگویی. درحالی اول خودش پسندم کرده بود بعد ب پسرش معرفی . خیلی دلم گرفته گریمم گرفته. شوهرم خونه نبود ی دل سیرگریه میکردم.
خدا لعنت کنه پدرشو ک همچین دختری داره