2737
2734
عنوان

رمان به روی سنگ قبرت تف میکنم

9000 بازدید | 262 پست

خلاصه..یه دختر دانشجو ب اسم ویدا توی اتوبوس ب سه تا پسر مزاحم برخورد میکنه و خیلی اذیتش میکنن و....این رمان به قضیه کارما مربوطه اگه هستین لایک کنید کامنت بزارید تا پارت گذاری و شروع کنم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عجب اسم سمی داره  

باورم نمیشه.امروز۹۹/۴/۴واسم پیام اومد که تاریخ دفترچه بیمه انقضا شده و من متوجه نشده بودم.خدایا شکرت.چند سالی میشد که دفترچه ی من به انقضا نمیرسید.خودت بقیه راهو یاورم باش
2728
2740

پارت  1


چمدون قهوه ای رنگ چرخدارم رو به شاگرد مینی بوس تحویل دادم و با خنده به مامان گفتم :

نگران نباش مامان ، من تا فرداشب میرسم اردبیل ..

مامان با نگرانی پرسید : لباس گرم پوشیدی ؟ ویدا اینجا هوا خیلی سرده ! تو رو خدا مراقب

خودت باش ..

هندزفری رو توی گوشم تنظیم کردم و گفتم : اهوم ، مامانی ! از دیشب تاحاال هزاربار بهم گفتی ،

این اولین بارم نیست که با مینی بوس میام اردبیل ..

- آخه هیچوقت تنها نبودی ویدا ، همیشه داداشت پیشت بود ! تا برسی اینجا دلم مثل سیر و سرکه

میجوشه مادر ، منو بی خبر نذاریااا ..

از پلکان باال رفتم ، روی صندلی شماره 9 که انتهای مینی بوس قرار داشت نشستم و گفتم : مثلا

22 سالمه مامان ! بچه که نیستم ! نیازی نیست نگران باشی من حالم خوبه ، شب عیدم کنارتونم ..

- الهی قربونت بشم ، مادر نیستی بفهمی ! وقتی اونجاییا دلم برات پرپر میزنه ! فکر اینکه چی

میپوشی ، چی میخوری ، کجا میخوابی ! ویدا کاش نمیفرستادمت راه دور ! بابات حق داشت ، آخه

مگه آدم تو این مملکت دختر یکی یه دونشو میفرسته اون سر دنیا ؟

با تعجب گفتم : مامان اون سر دنیا کجاست ؟ بندرعباس که همین پایینه ! اصلا از شما انتظار

ندارم خانوم دبیر ادبیات ! مگه یه ترم همه جای ایران سرای من است پاس نکردید ؟

- آخ ورپریده من به تو چی بگم ! نیستی اینجا دلم برای همین شیرین زبونیات تنگ میشه ، خونه

بدون تو و ویهان خیلی سوت و کوره ..

دلم ریش ریش شد و با محبت گفتم : الهی فدات شم مامانی ، فقط یه سال دیگه مونده تا کارشناسیمو

بگیرم ..

- ایشالله دخترم ایشالله ! کارشناسیتو میگیری ، میای پیش خودمون خیالم از تو راحت میشه ..

لبخندی زدم و گفتم : ایشالله ..

در این لحظه شاگرد مینی بوس وارد شد و داد زد : برادرا و خواهرا یه صلوات محمدی برای

سالمتی خودتون و آق شوفر بفرستید که به حق علی راهی شیم ..

همه مسافرین با صدای بلند صلوات دادند ..

مامان هم از پشت تلفن زیرلب آیت الکرسی زمزمه میکرد

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز