همه کتابامو گرفت...
جزوه هامو پخش و پلا کرد...
در اتاقمم نمیزاره ببندم...
میگه تو اگه عرضه داشتی سال قبل قبول میشدی
تو خنگی...امسالم قبول بشو نیستی
انقدر حرص خوردم سرم داره میترکه
اضافه وزن دارم چون وقتی بچه بودم برا ساکت کردنم همش بهم بستنی میداد حتی به داداشمم میگه اینکاروکن تا بهت پفک بدم بستنی بدم
بعدش حالا برگشته بهم میگه خیکی😢
تنها راه نجاتم درسمه که اونم ازم گرفته
دوروزه نذاشته یه کلمه درس بخونم
تا تقی به پوقی میخوره کتابامو برمیداره و بلند بلندم حرف میزنه تا نتونم درس بخونم
امروز بالاخره تصمیم گرفتم
کاری که شیش ساله میخوام انجامش بدم
بالاخره زندگی منم داره تموم میشه
دردورنج و ترس و اضطرابو نفرت.همه رو روزمین جامیزارم.امشب میرم پیش اونی که خیلی ازش سوال دارم
تاپیک میزنم چون میدونم دوستا و حتی مامانم بعدا میان میبیننش
مدیونید همهتون اگه سر قبرم گریه کنید⚘
دلسوزیتونو الان میخواستم که نداشتم
رویاهامو سوزوندین
وقتی میدونستن انقدر ضعیفم چراانقدر اذیتم کردین😢😢😢