من با یه پسره حرف میزدم مثل رفیق بودیم چند سال حرفامونو بهم میزدیم درد و دل میکردیم تو این چند سال یه حرف بیجا یه سوال بیجا ازم نپرسید هیچکدومم تو این چند سال نه رل زدیم نه رابطمون باهم عوض شد شده بود برام یه رفیق واقعی ک تا صبح باهم حرف میزدیم تو این چند سال هم همو ندیدیم چند بار گفت منم گفتم نه تا هفته پیش ک رفتیم بیرون و بعد یکمی همو دیدن بهم دست درازی کرد و ل .ب گرفت و ول کنم نبود منم اول خیلی شوک شدم بعد خودمو کشیدم عقب و هیچی نگفتم یعنی حرفی نداشتم بگم همه باور هام شکست همه اعتمادی ک داشتم خیلی حسی بدی بود وقتی دستشو میکشید رو بدنم حالم از همه چی بهم میخوره حتی وقتی برگشتم هم تو چت هم چیزی نگفتم یعنی قدرتشو ندارم دیگه انگار همه ی نیرومو ازم گرفتن😔💔