2777
2789
عنوان

داستانک

107 بازدید | 5 پست

آخر شب به هوای سیگار میرفتم تو پارک روی نیمکت مینشستم

یه شب یه مرد پیشم نشست گفت برا منم روشن کن

بدون اینکه تشکر کنه گرفت

پنجره روبرو را نشونم داد

یه زن از کنار پنجره نگاهمون میکرد

گفت عاشق هم بودیم ،گفتم خب

بلند شد همینجور که میرفت

گفت پارسال همین شب تصادف کردیم

مردیم!

بله من منطقی تصمیم میگیرم و با احساساتم برای تصمیمی که گرفتم عزاداری میکنم 🙂😕 کتاب، شعر، موزیک و فیلم حالمو خوب میکنن 🌿

😱

تی تی:شکوفه                                                         غم میونِ دو تا چشمونِ قشنگت؛لونه کرده....شب توو موهای سیاهت؛خونه کرده....دوتا چشمونِ سیاهت؛مثل شب های منه....سیاهی های دو چشمت؛مثل غم های منه....سیدم.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حالا خوابمون نمیبرد اگه این داستانک رو نمی خوندیم؟؟!!! 😐😐😐


  

بله من منطقی تصمیم میگیرم و با احساساتم برای تصمیمی که گرفتم عزاداری میکنم 🙂😕 کتاب، شعر، موزیک و فیلم حالمو خوب میکنن 🌿
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792