ترسناک تعریف کردن فقط چندنفرترسو دورهم جمع شن تا۲و۳بگن بخندن بعدبرقاخاموش یکی شروع کنه تعریف کردن صداشو تغییربده وهیجان بده بقیه موبه تنشون سیخ شه وتوتاریکی جن وپری ببینن صبح بلندشن توجای همه بارون اومده باشه
محمدشاهانم نفس مامان خیلی تنهام😭اندازه ی زمین واسمون هادلم برات تنگه پسرقشنگم چقدزودتنهام گذاشتی بعد۴سال اومدی فک کردم خوشبختیمون کامل شدباامدنت اماسهم من ازتوفقط۲ماه و۲۱روزبودمن اونقدرام که نشون میدم قوی نیستم برگردهمه کسم💔
ه داستانی هس که میگه؛تو جنگ جهانی دوم یه پیانیست روس به دست نازیها اسیر میشه و نازیها بهش دستور میدن پیانو بزنه و شرط میبندن که اگه از پیانو زدن دست بکشه میکشنش.دو روز تموم پیانو میزنه،آخر سر از خستگی بیهوش میشه.آخر داستانو یادته؟کشتنش!من با تک تک سلولای بدنم حال اون پیانیستو میفهمم،حس آدمی که تو راهی قدم گذاشتی که تهش هیچی نیست