درسته عزیزم ممنونم که تجربتو با من درمیون گذاشتی
من دارم میشناسمش فعلا هم عقد نکردیم یه درصد متوجه بشم بده تموم میکنم
یه بار من روزای اول آشنایی بود بهش گفتم جدا شیم مشکلی هم نداشتیم من با خودم فکر کردم اون روز تو دلم گفتم سنم کمه چرا از الان برم زیر بار مسئولیت به مامانش رفته بود گفته بود رعنا زنگ زد گفت نه همگی نشسته بودن گریه کرده بودن گفته بودن موقع طلاق با خانوم سابقت اینجوری نشدیم اصلا ناراحت نبودیم این حرفارو دختر خواهرش بهم میگفت که رفیقیم باهم
چند روز گذشته نتونست دووم بیاره زنگ زده پشت تلفن کم مونده بود گریه کنه به زور خودشو نگه داشته بودا
ولی با حرفاش خواهش کرد که فرصت بدم بهش خودشو ثابت کنه من فکر نکنم اونجوری باشه اصلا دعوا هم نمیکنیم که هر چی میگم میگه درسته یا اون هر چی میگه به نطر من حرفاش درست و منطقی میاد و قبول میکنم جدای از عشق و علاقه ما تفاهم داریم توانایی نه گفتن داره ولی اکثر حرفا و تصمیماتمو تایید میکنه