خواهرش شروع کرد گفت رحیم اونقدر خوبه میبینی نصف شب از خوابش زده پا شده مارو آورده اینجا
یکم از اخلاقای خوبش گفتن واقعا هم اونجوریه خیلی خیلی خوبه
گفت حتی به زن سابقشم اونجوری بود
وقتی میومد خونه مامانم شب که میخوابید ظهر 2 بیدار میشد با این همه رحیم به ماها میگفت سر و صدا نکنین عشقم خوابه