چند دقیقه پیش داشتم خواب خونه رویاهام رو می دیدم دقیقا همون چیزی بود که می خواستم ی حیاط کوچولو که توش باغچه و گلای قشنگ داشت و تازه ابپاشیش کرده بودم درش رو ب ی خیابون خلوت باز میشد، ی تراس توی بلندی داشت؛
وسایل داخل خونه خلوت و مینیمال و تا حدی سنتی بود ی کتابخونه بزرگ هم با کلی کتاب ادبی توی خونه بود
خود خونه ی جایی تو مرکز شهر بود که از تو تراس می شد شلوغی و رفت و آمد ی قسمت پر رفت و آمد تو شهرمون رو ببینی
مدت زیادی بود تا این حد احساس لذت و رضایت از چیزی نکرده بودم🤧 آخه چرا گوشیم باید اونموقع زنگ می خورد😌 کاش ی کم بیشتر می تونستم بخوابم 😌😌
الان که بیدار شدم حس می کنم تو غربتم من خونه خودمو می خوام🥺😂😂