چقد حرفات ارامش بخشه دقیقا درست میگی فقط این نیست دروغ میگفت بخاطر دوستاشصب من بخاطر دوستاش منو میپی ...
حرفام ارامش بخشه چون یه تجربه مثل شما داشتم و درکت میکنم میدونم وابستگی چقدر سخته میدونم جداییش هم ده برابر سخت تره ولی از منی که یه روزی به خاطر کمبودهام بیشتر از هرکسی وابسته یه ادم مریض بودم بشنو که الان ترکش کردم و دارم توی ارامش زندگی میکنم فقط چند روز اول سختم بود شما خودتم میدونی این رابطه عاقبتی نداره این رابطه برات سمیه پس ازش بیا بیرون
داستان زندگیمو توی یه تاپیک نوشتم که بقیه مثل من نشن حتما بخونش تا کار از کار نگذشته بتونی جلوی ضرر رو بگیری لینک تاپیکمو میزارم حتما بخونش
دستت درد نکنه حتما میخونم چطور تونستی فراموشش کنی و اینکه چندسال باهاش بودی
قضیه من برای سه سال پیشه بعد از اون اتفاق من خیلی عوض شدم چیزایی که باعث فراموشیم شدن خودسازی که انجام دادم بود که خیلی موثر بود یه جورایی من خودمو شکستم و از نو ساختم و دومین کاری که خیلی کمکم کرد و باعث شد با حس وابستگیم بجنگم این بود که همه راه های ارتباطی که باهام داشت رو بستم و رفتم توی بی خبری مطلق که به هیچ عنوان دیگه سراغش نرم چون وقتی که راه ارتباطی بود من هرکار میکردم بازم میرفتم سراغش نهایتش دو روز طاقت میاوردم ولی با همه اینها بازم تونستم به راحتی فراموشش کنم میدونی من دیگه ذله شده بودم یعنی دیگه به جای رسونده بدم که حتی قلبمم با وجود وابستگیش خسته شده بود