رو کاناپه نشسته بودی.. روبروت بودم و برات دلبری میکردم... چشات پر از التهاب عشق و خواستن بود... قربونت بشم من آقایی.. نمیدونی من طاقت نگاه پر از خواستنتو ندارم.. لب زیرمو. به دندون گرفتم و با انگشتری که کادوی روز زن دستم کردی.. بازی میکردم... مدتی گذشت... صدای نفسهاتو میشنیدم.. اخه که.. این جور مواقع تمام حسای بدنم صدبرابر میشن... چشامو بهت دوختم... لبخند یه وریت گوشه ی صورتت نشیته بود... لبامو زیر دندون گرفتم... اینبار با لبخند... آغوشتو باز کردی... پرواز کردم سمتت... بالش کاناپه رو تنظیم کردی و منو تو آغوشت خواب کردی... موهای افشونمو با انگشتات شونه زدی و بوسه تب دارت جایی میون سرم و موهام فرود اومد... بوم بوم بوم... این صدا از اعماق قفسه س سینت میومد... یهویی یه اهنگ عاشقونه پلی کردی... دستاتو دورم پیچیدی و سرتو تو گردنم فرو کردی...نفس عمیقی کشیدی و بوسه ای از لاله گوشم زدی.... گفتی...: "عشقم... خانومم... گوش کن... مخاطب این آهنگ تویی...سرمو بلند کردم و.چشامو شهلا...لبخندم انگاری دوخته شده بود به صورتم..چشای بیقرارتو از چشام پایینتر اوردی مهر عشقتو زدی به جانم..... ...." بوم بوم بوم... صدایی از میان اعماق سینهام فریاد میکشید... و جایی میان اعماق سینه ی تو... آشیانه کرد....
زمان ایستاد و ما در آغوش هم خواب رفتیم...
خدایا شکرت..🥺♥💍