چندروزه خونه پدرمم.قهریم منوشوهرم من باخانواده شوهرم زندگی میکنم نگین چرا سال دوم بخاطردعواهای زیاد بین منو و شوهرم رفتیم پیش خانواده شوهر زندگی کنیم چندبار تا پای طلاق رفتیم باالتماس من برگشتیم اینبارخودم اومدم مریض بودم شوهرم توجهی بهم نداشت البته خودش بیشترازدوهفتست ک مریضه منو و خانوادش ک کلا باهم کنتاکیم هیچکس بهم رسیدگی نکردخواهرم اومد سراغم و خانوادمم زنگ زد ب شوهرم و قشنگ بش حرف زدن دفعه قبل شوهرم درخواست داد امابرگشتیم بابدبختی خیلی نگرانم حالم اصلاخوب نیست