همسرم خیلی مهربان و ارامه
تک پسره و پدرش فوت کرده
خواهرش مریضه و دوتا بچه داره و ازوقتی من عروس این خانواده شدم شوهرش رو ی طور باکلاس وخوبی نشان میده ولی باهم مشگل دارن طوری که تمام کاراشو باید شوهر من انجام بده
ماتازه پاگرفتیم بعدازورشکستگی و شوهرم خیلی سرکاره
بخاطر فشار قسطا فروش نرفتنجنساش بحث مهاجرت قیمت دلار هر روز واریکوسلش و بچه دارنشدن و.....همیشه استرس داره طوری که موهاش تو۳۷سالگی سفیده
بعدازون طرف مادرشوهرم برا هر بحثی ی کاری میکنه این عصبی بشه و داد وهوارکنه و حرص بخوره
باراخر سراینکه میوه براش نخریده بود چشاشو عمل کرده بود پشت سرهم زنگ زدکه نیاوردی و اینا ی راه ۲۰ دقیقه ای رو دوبار خواست تصادف کنه ی بارم خواست کتک کاری بشه
همونجا جلو شوهرم اعتراض کردم که اینکارا میکنی بااین پسرت به خودت ضربه میخوره و این سکته میکنه و....
امروز باز اینکاروکرد و شوهرم باعصبانیت شدید گوشی رو روش قطع رد
باهاش حرف زدم که مادره و نگران و ..... گفتم باهاش حرف بزن از دلش درار ولی شرایط خودتو ی بار دیگه توضیح بده
انجام داد ولی میخوام امروز بهش زنگ بزنم و بگم کم بخاطر مشکلات بزرگو کوچیک به این فشار وارد کن نظر شما چیه
شوهرم میگه نکن ناراحت میشه ولی ایشان و دخترش بخاطر مشکلاتی که واقعا مشکل هستن گاهی و گاهی ام کوچیک دارن بهش اسیب میزنن