چکار میکردین؟ من یادمه همش حسرت بقیه رو میخوردم حتی وقتی خواستگار میخواست بیاد یادمه چقدر تا وارد خونه شدن خجالت کشیدم تازه خونه مستأجری از نظر لباس و کفش هم همیشه کهنه بود حتی خیلی جاها مسخرم میکردن چند تا دندون شکسته داشتم که نمیتونستم درست کنم وقتی لبخند میزدم یه چهره خیلی زشتی داشت بابام کار میکرد اما خرج کردن بلد نبود منم دنبال کار خیلی گشتم امادرسام انقد سنگین بود که نمیتونستم برم سرهرکاری چونم هنوز دانشجو بودم خیلی کارمناسب پیدا نمیکردم