فقط اونجاش که فرشته عشوه ی خرکی اومد برا نگار😭😭😭😭😭
یاد روزی افتادم که شوهرم بهم خیانت کرده بود رفتیم کلانتری، مادرشوهر و زنیکه و مادرش یه جا نشسته بودن و زنیکه صیغه نامه رو از تو کیفش درآورد و یه عشوه ی خرکی برام آورد.
از مامور صیغه نامه رو که گرفتیم دیدم دوتا شاهد یکیش مادرشوهرم و یکیش هم مادر اون زنیکه
ولی ظالم همیشه حالش خوبه توی واقعیت.
الان اون زنیکه شوهر کرده و پولدار و....
باعث شد ماهم از اون خونه دربیایم و اجاره نشین😭😭😭
این چیزا فقط تو قصه هاست.
بعد چندین سال خواهرم بهم نیش و کنایه ی اون روزها رو میزنه😭😭😭😭