گاهی زندگی چنان سخت میشود که تو عاجز میشوی و ناتوان
و درست در همان لحظه دیگر تو نایی برای زنده ماندن و زیستن نداری
کاش غم هایمان بروند به کرانه های اسمان
کاش هیچوقت کاشی وجود نداشت و همه چیز ارام بود درست همانند عصر پاییزی با نم نم باران و فنجانی قهوه و کتابی در دست