دلم خیلی گرفته
امروز تولدم بود خیلی دلم تولد میخواست اما دریغ از یه شیرینی ساده یا یه کادو خشک و خالی ، میدونستم شوهرمم براش مهم نیست برعکس من که هر سال حتی جلو جلو هم براش تولد گرفتم ، هرسال پول نداشتن رو بهونه میکرد ولی امسال که میدونستم پول داره فهمیدم من براش ارزش ندارم ، خانوادمم که هیچ
کسی خونه نبود رفتم برای خودم کیک خریدم ، یه شمع هم از قبل داشتیم
برای خودم کلی آهنگ تولد گذاشتم ،رقصیدم با خودم برای خودم میخوندم: اشک شادیه شمع رو نگاه کن که داره میچکه چیکه چیکه... همه جمع شدن دور تو امشب گل بوسه میدن که بچینی ...
بعد شمع رو روشن کردم و عکس گرفتم
حالا باید آرزو میکردم ، آرزو کردم به رسم عادت هر سال موقع آرزو چشامو بستم و شمع رو فوت کردم واز خوشحالی کف زدم فک کردم همه دارن کف میزنن چشمامو که باز کردم دیدم هیچکی نیست و تنهام
خیلی دلم برام سوخت ....