متاسفانه مادرشوهرم
هربار برای ی ماهر یا شام دعوت میکنیم سه روز میمونه
با اینکه تو ی شهریه و ماشین هم دارن
روز زایمان از صب پاشده بود اومد خونه ما بنده خدا مامان ناهار بزار شام بزار پذیزگرایی کن من از بیمارستان اومدم خونه ما بود تا یک شب نشسته بودن با برادرشوعرم و..من تو اتاق از درد سه زارینم حال بد نمیتونستم تموم بخورم خونمون کوچیک
سر بچه اولم هرمز پا میشدم میومدن مثلن سر زدن ب بچه ناهار شام
دیگه من دیدم نمیشه ن استراحت دارم ن آرامش ن مامانم بنده خدا هلاک شد هی غذا بپزمپاشدم رفتم خونه مامانم گروه چون بردار مجرد بزرگ داشتم و دسشویی فرنگی نداشتن خیلی سخته بود ولی ی کاری کردن از خونه خودم فرارکنم
آهان سر بچه دوممم من پا ب ماه بودم میومد خونمون شبم میخوابیدبا برادرشوعرم مجردم اخرشوهرم گفت بهشون نکنید اینکار
بهشون برخورد باز فرداش شب اومد خونمون یک شب پاشد رفت اونم با برادرشوعرم مجردم
منم حجاب کامل دارم یعنی واقعن حلالشون نمیکنم من با حجاب شکم گنده و ی بچه دوساله از اینا پذیرای کنم
بعد ی مدت خودش قهر کرد و قطع رابطه بودیم یعنی نفس کشیدم از دستشون....الآنم آشتی کرده دیگه نه میرم ک بخوان بیان فقط تلفنی تبریک عید و...
چقد دلم پررررر بود