بچه ها دیشب اومدم خونه مادرشوهر اختیار بچمو ازم گرفتع نمیزاره پیشم بخوابه میگم الان نخوابونش که شب بخوابه بزور گذاشته رو پاش از تکون دادن که بخوابه دارم شیرش میدم میاد بزور میبرتش ظهر بچمو بزور پیش خودش خوابوند که کنار من نخوابه ساعت ۲و۳شب اگر بیدار شه شیر بخواد میشینه باهاش بازی میکنه که خواب از سرش بپره یا دیشب خوابوندمش اومد بلند بلند الکی وایساد حرف زدن بیدارشکرد دارم میمیرم تا فردا که بخوام برم خونم دق مرگ میشم