خدایا دیگه بریدم خسته ام از دعا کردن خسته ام دیگه دعا نمیکنم هیچی نمیخوام ازت اصلا میخوام فکر کنم ندیدی و نشنیدی که بنده هات با من چکار کردن چقدر زار زدم ب درگاهت که تقاص منو بگیر اما جلوی چشمم همونایی ک حقمو خوردن بهترین زندگی و هر روز دنبال شادی و خوشگذرونی دیگه اصلا فایده ای برام نداره اینکه الان بخوان تقاص پس بدن خودشون که خوش بودن و جوونی منو سوزوندن حالا دیگه تقاص بدن ک پیرشدن؟چه فایده چه فایدههه حتی دلم نمیخواد خودمو بکشم این دنیا که هر چی صدات زدم جواب ندادی اون دنیا بیام که چی بشه😢
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
بمیری برای چی چه فرقی داره وقتی خدا کاری برای ادم نمیکنه این دنیا و اون دنیا
این دنیا و اون دنیا؟
چطور به این نتیجه رسیدی
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
عمریییی به عشقش زندگی کردم صبوری کردم به امید اینکه اونم دوستم داره و حواسش بهم هست هر جا کسی کوچک ترین حرفی زد خودم طرفدارش بودم از ته قلب اما چه فایده دیگه خسته شدم از بس صداش زدم و هیچ جوابی نداد
من ادم معتقدیم باطنا دلم ولی خیلی گرفته خسته شدم بسکی زار زدم و درد کشیدم از این ناراحت نیستم ک بدبختم از این ناراحتم که حس میکنم اگه کسی کسی رو دوست داشته باشه کمکش میکنه اما خدا چطور میتونه در مقابل تمام ظلمایی که به من میشه فقط سکوت کنه از بچگی تا جالا😢😢😢😢
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
من ادم معتقدیم باطنا دلم ولی خیلی گرفته خسته شدم بسکی زار زدم و درد کشیدم از این ناراحت نیستم ک بدبخ ...
این تاپیک رو بخون .با دقت .مخصوصا تجربه ی تجربه گرها رو.
من زندگیم و دیدم خیلی تغییر کرد .
امیدوارم تغییر کنی .بهم خبر بده ممنونم
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
من ادم معتقدیم باطنا دلم ولی خیلی گرفته خسته شدم بسکی زار زدم و درد کشیدم از این ناراحت نیستم ک بدبخ ...
این حرفارو نزن . نفسم از حای گرم بلند نمیشه این حرفارو داره کسی بهت میرنه که زمانی میخواست خودکشی کنه.
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️