ترسناک ترین خاطره...باردارا نیان❌

منم دارم سکته میزنم😨😨

  تروخدا برامون دعا کنین خانوادمون نمیتونیم دور هم جمع بشیم چون همه باهم حالمون بد میشه الان سه ساله درستو حسابی دور هم نبودیم سه ساله که درگیریم پیش هر دعا نویسی رفتیم گفتن دو تاطلسم یهودی  خیلی قویه کار هر کسی نیست میترسن خیلی هم توضیح نمیدن از ترسشون

توی اشپزخونه درحال اب خوردن بودم که صدای ناله از طبقه بالا اومد انگار داشتن یکی رو روی زمین میکشیدن 

از اشپزخونه خارج شدم که یهو دوتا از دخترهام که توی حموم قایم شده بودن منو ترسوندن همزمان با همدیگه شروع کردیم به خندیدن درحالی که دراغوش گرفته بودمشون یادم اومد دخترهام اصلا خونه نیستن

@tarsnakstory2z

یه مدت هم تو خونمون الکی شیر اب باز میشد . بعد از اون در حیاطمون . شوهرم صبح که میرفت میگفت بخدا قفل میکنم . اما ما که بیدار میشدیم در حیاط چهار طاق باز بود . بالای ۵ بار این اتفاق افتاد برامون . یه مدت هم موهای خودم قیچی شده تو خونه میدیدم 

یه از خدا بیخبر برا منو خونوادم موکل بد گذاشته بود کلا یه مدت داستان داشتیم من واضح میدیدمشون،قربون امام علی برم یه شب گفتم میسپارمتون به خودش😓راحتم گذاشتن،البته دعام کردم هرشب میزارم کنارم

درد بگیرن بی ریخت ها 😅😅

بعدش چی شد

واقعی بود ؟

اسپند دود کن تو خونه همه جارو بعد درب وپنجرهارو باز کن بگو به این نیت هرکی هر جادو طلسمی کرده بااین دود از خونه بره باطل بشه علاوه براون واسه جنگ وناراحتی خیلی خوبه باور کن دیگه کوچیکترین بحثی پیش نمیاد

📓 #داستان ترسناک کوتاه :

تنها توی اتاقت نشستی و داری کتاب میخونی…

از زیر تختت صدا میاد تق تق…

بی توجه دوباره شروع میکنی به کتاب خوندن اما دوباره اون صدا رو

میشنوی تق تق…

عصبی میشی و بلند میشی تا ببینی اون زیر چیه اما تا ملافه رو کنار میزنی…

میبینی که اون داره بهت لبخند میزنه…

درحالی که دستش…

دور دهن برادر چهار سالت پیچیده شده…

@tarsnakstory2z

نمدونم منم از تو کانال برداشتم 

فک کنم 

خواهر کوچیکم برای خواهر بزرگم که حالش بد بود میخوند بالا سرش بدتر میشد صداهای وحشتناکی در می‌آورد  حال خودش هم بد میشد پیش دعا نویس که رفتیم گفت نباید این سوره خونده بشه چون اونا یهودین بدتر اذیت میکنن

یه شب خواب دیدم یه ادم کوتوله دستمو محکم گرفته میگفت ببین هیچوقت ولت نمیکنم با یه خنده کریح،مدتها پیش مامانم میخوابیدم،یه شبم تو خواب دیدم از تختم ینی همونجا که خوابیدم پاشدم رفتم تو هال قشنگ فضای خونمون بود همون تایمی که من خوابیدم منتها تو خواب میدیدم اون فضارو،رفتم تو هال دیدم تو نفر دارن باهم دعوا میکنن یکیشون به اون یکی التماس میکرد ک اسیبی ب من نرسونه احساس ارامش داشتم نسبت بهش اما اون یکی بسیار کریحو زشت و بد دهن بود و مدام بهم فحش میداد ب قدری واضحو ترسناک بود این خواب تا مدتها میترسیدم بخوابم