بگو ما خودمون میدونیم
من دختر عموی شوهرم عقد بودیم همش میگفت جهیزیه نرید از اینجا بخریدا از فلان جا بخرید یا میگفت این مارکو نخریدا فلان مارکو بخرید
خیلی چرتو پرت میگفتن منم هیچی نمیگفتم
یه بار گفتم مامان مننننن ۴تا جهاز داده واسه دختراشو پسرش
جوری که همه دهنشون بسته شده
دیگ خفه شدن اینو گفتم
بعد ک جهاز آوردیم فامیلاشون اومده بودن بببین به شوهرم میگفتن فیلم بگیریم شوهرمم گفت نه