من به کسی بدی نکردم. لاقل تماااااام تلاشم توی زندگیم این بوده حق کسی رو ضایع نکنم، توی زندگی کسی دخالت نکنم. کسی رو قضاوت نکنم. نظر بیمورد ندم.
کار میکنم و زحمت میکشم که زیر بار منت کسی نرم.
ولی یه شوهر بیکار بیعار تنبل زشت بدهیکل بی ادب بد تیپ قسمتم شد. نگید مگه موقع خاستگاری کور بودی. هم سنم کم بود هم انقدررررر سرم توی کتاب و درس بود کسی به من درس زندگی یاد نداده بود. اصلا در مورد ازدواج فکر هم نمیکردم. همه چیز یک دفعه شد. و البته شوهرم اون زمان شاغل بود و در مورد زندگیش دروغ هم گفت.
اما خ ش
کسی رو نمیشناسم که از شر دخالتهاش در امون مونده باشه. به زندگی همه کار داره. ادعای دین و ایمونش میشه ولی به زندگی همه کار داره و با حرفاش زن و شوهرا رو میندازه به جون هم. خیلی هم شانس داره و هیچ کس متوجه نیتش نمیشه و همه فکر میکنن از سادگیشه
یه شوهری داره یه پارچه آقا. تمیز و آراسته قد بلند و خوش تیپ. با ادب و از این مردا که هوای زنشون رو دارن و نمیذارن اب دو دل زن و بچه تکون بخوره
حیف که اگه بخوام ریز کاراش رو بگم تومار میشه. در این حد بگم که حتی کارای خونه رو هم مرده میکنه و خ ش دست به سیاه و سفید نمیزنه
همش حرص میخورم که چرا خدا منو انقدر بدشانس آفرید😔😔😔