2733
2739
عنوان

😂👍خاطرات عجیب کودکی

| مشاهده متن کامل بحث + 3682 بازدید | 232 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

دوماهم بود رفته بود مامانم عروسک فروشی بعد مامانم میاد پایین ک عروسک برداره منم تو دو ماهگی اولین عروسک زندگیمو میدزدم بعد مامانم میاد خونه میبینه به موش کوچولو دستمه میبره پس میده 😂😐

باز شوهر بی بهانه با ادایی کودکانه هیکل چون استوانه میکند غر غر به خانه یادم آید روز اول گردنش گج. دست و پا شل پیش بابا موش میشد سر خیش تا گوش می شد دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک شاد و چابک چشمهایم همچوو آهو عطر موهایم چو شب بو می شنیدم از لب او : حرفهایی همچو جادو : من غلام خانه زادت جان دهم هر دم به یادت گر نیایی خانه ی من میگریزد روحم از تن بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همانجا 😄 شد به پا جشن عروسی کیک و شام ودیده بوسی بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم قسمتم یک مرد جاانی اندکی لوس و روانی بی اراده همچو یابو پر خور و مغرور و پر رو هرکه کرد این دوره شوهر خاک بر سر گشت و حیران شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان 😂😂                     
2731

من شاخه درخت و چوبای خشک جمع میکردم

تو زمین فرو میکردم

برگ درخت میذاشتم روش

مثلا درخت میکاشتم😑

 https://harfeto.timefriend.net/16653293432475   ..متعهد به عشقمون  👫🏻 ♥️///من هوشبرم ...هوشبرِ تو ...ینی تماام عارامشِ تو/// ///موهیتا راست میگف اهواز شهر عاشقیه شهر دیوونگیه که پیوند بخوره دل من ب دل تو فقط با یه نشونه///❤ دوستت دارم تمامِ من@|@♥خدایا شکرت بابت همه چی♥💜💫///

من و دوستم کرم خاکیارو نصف میکردیم ببینیم توشون چ شکلیه😑

تازه گاهی هم به عنوان گوشت تو خاله بازی ازشون استفاده میکردیم

😑😑😑

خداروشکر عقلمون میرسید ک نباید بخوریمش😅😅😅

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   
2740

رو زنبور ها آزمایش علمی انجام میدادم

گچ و چمن و برگ گیاه ها رو باهم مخلوط میکردم‌به خیال خودم معجون علمی بود 😎

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش                                 هوشم ببر زمانی، تا کی غم زمانه                                                 

بچه های کوچمون آمپول واقعی میگرفتم دنبالشون میکردم 

بعد میدیدم دلشون میخوادبیان توکوچه اززیردرشون برگ می‌فرستادم مثلااشتی بعدش هواشونوداشتم😂

یباریکی داداشمودعواکردمن فهش نمیدم نهایت فهشم خنگ

بعدبه اونی که داداشمودعواکردشروع کردم اسم حیوون گذاشتن روش میمون درختی گوریل... بعدرفتم پیش مامانم شروع کردم گریه که من حرف بدی زدم😂


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز